میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

تنها در خانه

مهم نیست که کجا زندگی کنی چی بپوشی و چی داشته باشی عاشق که باشی انـــــگـــار تـــــــــو بــــــهـــــــشـــتی ......!   آهای تویی که منو بهشتی کردی ؛ ســـــــــــــــــــــــــــــلام اولین باریه که از وقتی تو اومدی  ؛ تو خونه تنهام تواین ده و ماه و بیست و دو روز سر جمع شاید پنج ساعت پیشت نبودم ، رفتم یه دوش آب گرم گرفتم بی دغدغه کلی زیر آب وایسادم حموم رو  شستم با خیال راحت اومدم شام درست کردم یه چایی ریختم با یه موزیک دلخواه خیلی وقت بود اینجوری با خودم تنها نبودم همه چیز خوب به نظر می رسه   ؛  امــــــــــــــــــــا چقدر دلم برات تنگ شده تو وقتی هم  خوا...
18 مرداد 1391

من زاده شدم دوباره با تو

خدایی کدوم وبلاگه که همیشه آپه ؟!؟!؟ً کجا ئه که همه اش  تولد و خبر خوب و جشن هر ماهه باشه کجا ئه  که نویسنده اش اینقدر تک تک تون رو دوست داشته باشه هیچ جا نرین همین جا خوبه درست اومدین خوده خودشه امروز سیزدهم مرداد و بازمممممممممم تولد  نمی دونم چرا من عاشقه تاریخ سیزده مردادم یه جوریه قشنگه البته نه به قشنگیه  بیست و پنج شهریور دست خالی که نیومدین ، البته خوبه خودتون گلید همین که اومدین کافیه خاموش نخونین و برین لااقل یه نظری ، بوسی ، قلبی چیزی بذارید آخه امروززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز تولده مامان ملیه بازدم سیزده مرداد شد...
13 مرداد 1391

عاشقتم ؟؟؟ دیوونتم ؟؟؟

سلام ای تنها بهونه واسه نفس کشیدن عصرجمعه اس تو خوابی اونم چه خوابی بابایی هم خوابه یه جای توپ  کنار تو  انداختم پرده ها رو هم کشیدم کولر هم روشن و اتاق خنک  فضا حسابی جون می ده واسه یه خواب مشتی اما ... هر چی از این ور به اون ور می شم خوابم نمی بره ای بابا ...... با حرص بالش رو بغل میگیرم  به تو خیره می شم که پشت به من خوابیدی و از زیر پتو فقط موهات که این روزا بلند و فرفری شده معلومه ،  محو  دیدنه یه پتوی سورمه ایی می شم که پر از ستاره های آبیه که آروم آروم بالا و پایین می شه و نشون می شده که قلب من داره زیر اون پتو می تپه با هر کدوم از اون نفسهات دلم بیشتر برات پر پر می ز...
16 تير 1391

همسایه پشتی در دیار غربت

این پست فقط مخصوص دوست عزیزمه تنها راهه ارتباطیم همینه !!!! سلام دوست عزیزم یه عالمه حرف برات دارم اما نمی دونم از کجا برات بگم شاید هم خیلی هاش تکراری باشه یا شاید خودت با خبر باشی اول از همه دلم خیلی برات تنگ شده جاتون اینجا وحشتناک خالیه  خودت می دونی تنها دلخوشیه اینجا به جمع بچه هاش بود که الان دیگه اثری از هیچ کدموشون نیست قبلنا وقتی غروبا یه دور میزدیم چهار پنج تا دوست می دیدیم دلمون باز می شد اما یه بار منو میکی که دور زدیم بغضم گرفت چون فقط جای خالیه تک تک شون رو دیدم تو کوچه اول جای خالیه خودمون و آزاده تو کوچه دوم جای خالی شما ؛دکتر نرگس و الهه و کوچه سوم  هم فقط سمانه مونده که اونم درگیر امتحاناس دکتر مهرداد ...
7 تير 1391

خانه به دوش

سلام سلام صدای ما رو از استان کلانتان  شهر کوتابارو در کشور مالزی قلب استوا می شنوید روز شنبه ساعت 8 شب من و تو عمو امیر راهی فرودگاه شدیم بماند که چقدر سختی کشیدیم تا سوار هواپیما شدم و 9 ساعت رو طی کردیم تا به KL - کوالالامپور - رسیدیم ، بی خوابی هر دومون رو آزار می داد اما چاره ایی نبود باید راه رو ادامه می دادیم تا به بابایی می رسیدیم بدترین قسمت سفر واسه من جایی بود که می خواستم 54 کیلو بار رو با تو که سوار کالسکه بودی حمل کنم به مسوول هواپیمایی AIR ASIA گفتم من نیاز به کمک دارم گفت ما همچین قسمتی نداریم ترولی ساکها یه دستم و کالسکه هم تو دسته دیگم بود ایرانی های عزیز هم که منو می دیدن یه لبخند می زدن و می رفتن خنده ...
3 تير 1391

داریم می ریم

هنوز یه عالمه خورده کار دارم اما دیگه باید بریم خدا خودش این راهه طولانی رو بخیر بگذرونه یازده شب پروازه به وقته تهران و یازده صبح به وقت کوالالامپور می رسیم ساعت یک هم پروازه به سمت کوتاباهارو خداحافظ همتون باشه................ ...
27 خرداد 1391

عشقمین ........

       قوربونه این همه دوست خوب برم من خدایا شکرت که راهی شد من این همه دوست خوبه بهتر و نزدیک تر از خواهر پیدا کنم آدم شما رو داره غم نداره ممنونم که با حرفای قشنگتون با جملاته نازتون با دلداری های ناب تون آدمو آروم می کنین دوستتون دارم خودتون خوب می دونید کی می گه من تنهام من تنها نیستم وقتی شماها  رو دارمممممممممم از این لطیفه هم خوشم اومد اینجا می ذارم آخه الان نظراتتون رو خوندم شارژ شدم فکر کن اونم تنها تو غروب جمعه هوا هم خاک آلود خونه تاریک میکاییل هم خواب منم گشنه ، یخچال هم خالی اون وقت من شارژم خدایا مارا به خاطر یک سیب از بهشت انداختی رو ...
5 خرداد 1391

در جستجوی پاسپورت

در حسرت دیداره تو آواره ترینم .......... گذرنامههههههههههه یکشنبه صبح با تلفن مامان اکرم از خواب بیدار شدم و با کلی غر و لند و نفرین به این زمونه گوشی رو برداشتم و عمدان صدامو کلفت کردم که تاکید کنم خواب بودم گفت عه خواب بودی منم گفتم پ نه پ داشتم ادای داریوش در می آوردم ، طفلی گفت خواستم بگم اجازه نامه ات اومده اگه خواستی بریم دنباله پاسپورتت منم که یه هو حالتم عوض شد و آنی مهربون شدم   خوشحال و خندان آقا میکاییل رو آمده کردم و راه افتادیم تا رفتیم پلیس + 10 با خوشحالی و سینه ایی ستبر رفتم جلو گفتم نامه دارم !! نامه دارم !! افسره هم گفت برو اداره گذر نامه تاییدش کن و بیا ای خدااااااااااااا اداره گذرن...
27 ارديبهشت 1391