میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

دلیل دو هفته غیبت من

1391/3/25 0:07
نویسنده : ملی
867 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای گلم عزیزای دلمممم

دیدن نظراتتون خوشجالم کرد البته ببخشید که نگران شدید دسترسی به اینترنت نداشتم اما تو کاغذ قلم یادداشت کردم که الان پاکنویس می کنم

niniweblog.com

چهارشنبه 10 خرداد  :

امروز صبح که از خواب بیدار شدم حس عجیبی داشتم احساس اینکه تو باتلاق افتادم و دست و پا می زنم داد می زنم اما هیچ کس صدامو نمی شنوه ، تصمیم گرفتم هر جوری شده یه جایی برم بلند شدم یه ساک آوردم لباسهامونو جمع کردم و عازم خونه عمه عزت شدم ساک ها رو انداختم تو ماشین تو رو هم سوار کریر کردم اما هر کاری کردم ماشین روشن نشد داشتم منفجر می شدم نمی خواستم به کسی رو بزنم به عمو امیر گفتم گفت می خوای برسونمت منم با گردن کج گفتم آره و اومدم تهران خونه عمه عزت

niniweblog.com

پنج شنبه :

واااای خدا چقدر عمه عزت خوبه چقدر کاربلده با اینکه دو سال از مامان اشرف بزرگتره چقدر راحت بغلت می کنه باهات بازی می کنه .

چقدر امروز کلافه ایی و نا آروم پسر خوش خنده و خوش اخلاق من چشه آخه ؟؟؟

niniweblog.com

جمعه :

دیشب چه شب بدی بود ساعت 1.5 خوابیدم  2 با صدای گریه تو بیدار شدم داشتم از خواب می مردم تا ساعت 6 صبح من و عمه عزت به نوبت بغلت می کردیم بعد نماز صبح  سه ساعتی خوابیدی و من هم کنارت بی هوش شدم

niniweblog.com

شنبه :

امروز دو بار با هم  میدوون کاج رفتیم و با هم دور می زدیم وقتی خسته می شدم کنار باغچه جلوی مسجد با هم نشستیم و کلی با هم بازی کردیم و تا بهت می گفتم میکاییل بای بای کن تو سریع دستت رو تکون می دادی بعدش با هم به اسم خرید لوستر رفتیم تو یه مغاز بزرگ تا تو نگاهه اون همه چراغ کنی تو هم محو تماشای اون همه چراغ شده بودی راستش اون روز غروب دلگیری بود که با همنشینی تو چه خوب تموم شد

راستی ؛ امروز نهمین سالگرد عقد من و بابایی بود اینم اس ام اس بابایی :

سالگرد اولین عقدمون با میکی عزیز مبارک

لاو

دنی

niniweblog.com

یکشنبه 14 :

امروز برای اولین بار از دستت قاط زدم البته قبلا هم زده بودم اما خودم رو کنترل می کردم اینقدر بهانه می گرفتی و نمی خوابیدی و بیخ گوش من جیغ می زدی که روانی شدم عمه عزت بردت و کلی باهات بازی کرد تا من یه ربعی خوابیدم

فردا می خوام چند روز باقی مونده رو دوباره برم خونه مامان اشرف با اینکه عمه عزت بهترین عمه دنیاس اما هیچ کی مادر نمی شه I LOVE ASHI   

پ ن 1 : همسر عزیزم مرد من عشق من روزت مبارک ، دلم به اندازه هزار ساله برات تنگ شده و برای یه لحظه آغوش گرمت پر می زنه

دوستت دارم و اولین سال پدر شدنت مبارک

پ ن 2 : مرد کوچولوی من عشق من روزت مبارک مامانی

پ ن 3 : پدر عزیز من مهربونم

روحت شاد و روزت مبارک دلم برای شنیدن ملاحت جان گفتنت چقدر تنگ شده برای طنین صدای مردونه اما مهربونت

niniweblog.com 

جمعه 19 :
دوشنبه با هم رفتیم خونه اشی و احساس کردم تو مامان اشرف و خاله ها رو شناختی و یادت اومد و همچنان بداخلاقی ها ، بی خوابی ها و جیغ جیغی ها ادامه داره من هم که این روزای آخر شدیدان دلتتنگ بابایی ام انگاری همیشه روزای آخر دیرتر و سخت تر می گذرن ، با این بی قراری های تو من هم یهویی صبرم تموم می شه بعدش که خوابیدی عذاب وجدان می گیرم ناراحت می شم مثل الان میام بالای سرت می شینم بهت زل می زنم

 

niniweblog.com

یکشنبه :

امروز چهارمین دندونت رو دیدم دندونات با خودشون کلی شادی میارن

جدیدان هر چی می خورم تو هم می خوای تست کنی

با راننده تاکسی ها کلی دالی بازی می کنی و همه رو کلی به وجد میاری

عاشق اینی که کیف و ساک منو کنکاش کنی و بریزی بیرون

امروز با بابایی حرف زدم و بهم گفت هفته ایی دیگه این موقع کنار هم هستیم می گفت وای چه هفته طولانی ایی

- برای شنبه شب 27 خرداد بلیط گرفتم -

آغاز شمارش معکوس : 7

niniweblog.com

سه شنبه :

امشب ساعت 11 شب با خاله الهه می ریم کرج

شمارش معکوس : 5

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
24 خرداد 91 15:28
سلاااااااااااااااام
دلم یه دنیااااااا براتون تنگ شده بود.
خوب کاری کردی از خونه زدی بیرون ، خیلی خیلی خوشحالم که قراره همسری بیاد و در کنار هم باشید (اگر اشتباه نکرده باشم !!شما که نمیخواین بریننه درست متوجه شدم بابایی میاد)
میکی جونم رو از طرف من ببوس


سلام فدات
برعکس فهمیدی من دارم میرممم
سمانه مامان پارسا جون
24 خرداد 91 17:48
وای ملی جون خوبی؟
چقدر نگرانت شده بودم
فکر نمیکردم اینقدر دوستت داشته باشما
حالا خدارو شکر که طوریت نبوده
میکی جون خوبه؟
پس بالاخره لحظه ی دیدار نزدیک است...
خیلی خوشحال شدم دیدم پست گذاشتی
میکی گلمو ببوس


فدات شمممممممممممممممممم ممنون

نرگسی
24 خرداد 91 19:43
مبارک باشه مروارید میکاییل جون ..


ممنون خالهههه
مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
24 خرداد 91 23:04
ای بابااااااااااااااااااااااااااااااااااا
باز تو میخوای بری دلم میگیرهههههههههه
ولی اشکالی نداره ، وقتی شما کنارهم باشید دلم خوشحال میشه ، پس حسابی الان سرت شلوغه ، ای جانم میکی دویاره میره سفر ، مواظب خودتون باشید


خودم هم ازتون دور می شم دلم می گیره اما چاره چیه ؟؟؟ من و بچم شدیم عینهو مارکوپلو بارمون رو دوشومون ازاین ور به اون ور
مریم مامان رادین
25 خرداد 91 1:21
واقعا دو هفته شد؟ من اصلا از گذشت زمان هیچی نمی فهمم چرا!
ایشالا که همیشه خوش باشی ملی جونم، دلم گرفت که داری می ری.
بـــــــــــــــوس برای خودت و میکائیل


فدات شم دیگه آخرشه دیگه واسه همیشه برمیگردیم پیشه همدیگه
فرشته
25 خرداد 91 11:11
سلام چه عجب اومدید؟ خوش اومدید
اصلا نظرات منو نذاشته بودید من قهرم
دلم گرفت....


سلام دوستم ممنونم
چرا گلم صفحه اوله تازه جواب هم دادم اینها کپیش کردم :
نه نه خودم دوست داشتم برم عزیزم، فکرش هم نمیکردم اینقدر طول بکشه آدرس رو براتون می ذارم ولی خیلی اهل آپ کردن نیستم یه وقت تو ذوقتون نخوره! بنا به همون دلیلی که گفتم، تنبلم دیگه کاغذ و قلم راحتترمه
راستی به فکر یه پشتیبان باشید واسه مطالب سایتتون. خیلی حیفه این همه خاطره، اگه یهو سرویس نی نی وبلاگ بنا به هر دلیلی خراب بشه... ای واییییی

خیلی مادر شدن حس نازیه
برام دعا کنید عزیزکم مامان خوبی باشم اینروزا خیلی به این موضوع فکر می کنم دوست دارم یه بچه پاک و خدایی تحویل جامعه بدم


--------------------------------------------------------------------------------


یه مژده بهت بدم عزیزم منتظره احساس های بهتر و بالاتر باش و مطمئن باش چون بش فکر می کنی مادر خوبی خواهی شد فکر وب پشتیبان هم هستم
مامان کوروش
25 خرداد 91 11:57
چه عجـــــــــــــــــــــــــــب ما شما رو دیدیم !
خب به سلامتی شنبه می ری سفر بی خطر
جیگر این میکی رو که کله اش رو کرده تو کیفت


عجبه دوست جون
سلامت باشی بعله دیگه شنبه 11 شب عازمیم
آسمونی ها
25 خرداد 91 12:00
سلام ملــــــــــــــــــــــــــــــــی جونم
خوبی؟
میکائیل جونم خوبه؟
وای دختر چقدر ما رو نگران کردی؟

واقعا داری میری؟؟
نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرو . . .
دلم تنگ میشه
دوباره کی برمیگردی ایران؟
این دفعه که نشد ولی دفعه دیگه حتما حتما باید همدیگه رو ببینیم. باشه؟

خیلی دوســـــــــــــــــــــــــــــــتت دارم
امیدوارم هرجا هستی دلت شاد و لبت خندون باشه .
عاشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــقتم



منم عاشقتم خواهر کوچولووووو
منم خیلی دوست داشتم ببینمت اما دفعه بعدی حتمان از حالا قرارش رو باهات می ذارم
نمی دونم که کی میام هر موقع کار همسرم تموم بشه اما اینبار دلم روشنه زودی تموم می شه
خاله ي اميرعلي
25 خرداد 91 12:50
سلاااااام عزيز دلم
الهي فداتون بشم من ميدوني چقد دلم براتون تنگ و نگران شده بود؟؟؟ با ديدن كامنتات كلي ذوق زده شدم
فداااااااي تو بشم من اگه نزديك هم بوديم دعوت ميكردم خونمون تا اين شمارش معكوس ها زود بگذره و كلي بهت خوش بگذره باور كن
چه اس ام اس عاشقانه اي چه همسر مهربوني روزشون البته با تاخير مبارك(تقصير خودته ملاحت جونم)
ايشالاه كه همسري مياد و همه ي اين غمهاي دوري رو فراموش ميكني
ميكي جونم عزيز دلم چهارمين دندونت هم مبارك باشه خاله
چقدر زيبا دلتنگيه خودتو براي همسرت سروده بودي ايشالاه كه دركنار هم باخوشي زندگي كنيد و سايتون بالا سر ميكائيل جون باشه
هزارتا بوس گنده براي شما

فدات شممممم من
اون نمیاد دوستم من میرم
ممنونم دوست دارم یه عالمههههه
ایشالله اومدیم حتمان یه سر تبریز میایم یه قرار تو ایل گلی با هم میذاریم شاید هم دعوت شدیم عروسی خاله الهه جون خدا رو چه دیدی ؟؟؟

منامامان یسنا
25 خرداد 91 14:34
سلام عزیزدلم ملاحت جون .سلام به روی ماهت میکاییل نازم....روزت مبارک باشه بزرگ مرد کوچک البته با تاخیری طولانی.....ملاحت جون سالگردتون مبارک انشاالله سالهای سال کنار هم خوش باشین ونوه نتیجه هاتون رو ببینید.وای این یک هفته که باکندی میگذره هیچ اون یک شبی که قراره فردا همسرت رو ببینی یه طرف ادم دق مرگ میشه تا صبح بشه....از الان بهت چشم روشنی میگم.....


سلام دوستم
ممنونم عزیزم
آی گفتی مگه میگذره لامصب !!!
مامان طهورا
25 خرداد 91 17:35
سلام سلام صد تا سلام
وای چقدر ذوق زده ام ممممممممممممم بلاخره اومدین
چه خوب شد رفتین پیش امان اشی اخه ملی جونم داری میای عزیزممممممممممممممم.
مراقب خودتون باشین وسایلتون رو جمع و جور کنید و پروازززززززززززززززززززززززززززز
این میکی جون رو خیلی ببوسشششششششش


آره دیگه هفت خوانه رستم من هم شش تاش تموم شده آخریش مونده که خوده پروازه
راستی عزیزم اگه چیزی می خوای بگو برات بیارم اونجا برات می فرستم
خاله ي اميرعلي
25 خرداد 91 17:44
من فك كردم همسري مياد اينجا بعد باهمديگه برميگرديد مالزي
باشه گلم به هر حال مواظب خودتون باشيد درسته دلمون براتون تنگ ميشه ولي بازم كه ميتونيم در ارتباط باشيم
فردا عازمي عزيزم
سفر بي خطر نازنينم


ممنونم
شنبه شب عزیزم
مامان کوروش ( زهره )
25 خرداد 91 18:55
خوش اومدی عزیزم. از این عذاب وجدانا منم ریاد داشتن وای چه خوبه که میری پیش بابایی


میدونم اتفاقان در اون لحظه یاده عذاب وجدانه تو بودم
فرشته
26 خرداد 91 18:19
ممنونم
من منظورم نظرایی بود که وقتی نبودید گذاشته بودم.که البته بعدش دیدم گذاشتید
موفق باشید غربت خوش بگذره به امید اینکه یه روز برگردی ایرون خودمون
خصوصی داری عزیزم....


ممنونمممممم
من خصوصی ندیدم هر چی گشتم
فرشته
27 خرداد 91 10:42
ولی من گذاشتم
خدای من یه عالمه نوشته بودم برات


اما من چند بار چک کردم نیست اگه زحمتی نیست برات لطفا دوباره برام بذار ممنونم
از این بلاها هم سر من زیاد میاد
مامان ماهان
31 خرداد 91 16:41
قربونت برم عزیزم مرواریدای خوشگلت مبارکه


مرسی خاله جون کجا بودی ؟؟؟
سارا-تارا
3 تیر 91 9:47
مرسی عزیزم که به ما سر زده بودید و احوال پرس بودید...ممنون .