میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

عادت می کنیممممممم

1391/4/10 17:27
نویسنده : ملی
1,256 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام صد تا سلام

چند روزی الکی واسه خودم سر خوشم ، به شرایط جدید  عادت کردم و راضی ام هر چندکه تو هم به شدت راضی به نظر می رسی ماشالله که حسابی هم شیطون شدی و یک جا بند نمی شی

* - ( گفتم ماشالله یاد این مالایی ها افتادم بابایی خیلی عادت داره که ماشالله بگه حالا شنیدیم که اینا بهشون بر خورده چون مالایی ها فقط این کلمه رو واسه مریضی یا مرگ به کار می برن می گن یعنی خدا خواسته اینجوری شده ) -

روزی هزار بار دستت رو به جایی می گیری و بلند می شی دوبار می شینی که البته پونصد بارش از منه

برای چند لحظه هم از امروز روی پاهای خودت وایسادی بدون هیچ کمکی .

وقتی بابایی نیست بهت می گم میکاییل !! بابا کو ؟؟ با چشمای گرد شده تو خونه دنبالش می گردی یعنی که نیست و هر وقت هم  که میاد با جیغ و خنده می دوی سمتش و مگه از بغلش میای پایین

هر روز غروب می ریم بیرون بابایی می ذاردت رو دوشش تو هم تالاپ تالاپ می زنی تو سرش و دو تا گوشاشو با بی رحمی خاصی می کشی طفلی امشب سرش حسابی درد گرفته بود اما خیلی منظره خنده داریه نمی دونم این چه عادته زشتیه من دارم که در مواردی که دلم برای بابایی می سوزه آدمک دلم از خنده روده بره و ولو شده رو زمین مثلا طفلی دیروز ما بالا بودیم اومد گفت تو رو خدا مواظب باش یه باری از پله ها نیفتین که در جا صدایی شنیدم تپ تپ تپ

اولش فقط از تو اتاق جیغ می زدم دلش رو نداشتم بیام بیرون می ترسیدم از بالای 19 تا پله نگاه کنم ببینم چی شده تو هم از جیغای من گریه ات گرفته بود اما بابایی فقط گفت نترس سالمم

خدا رو شکر به خیر گذشت اما کلی خندیدم الان هم کلی دارم می خندم به اون صحنه ایی که از بالا تا پایین سر خورده اومده پایین قهقهه

بعضی کلمات رو می شناسی مثل پیشی ، برق ، آب ، دد ، بابا ، پنکه ؛ توپ  

تا می گم میکاییل پنکه کو ؟؟؟ می گی : که و نگاهه سقف می کنی اما کلان از شناسایی و گفتن چیزی به نام مامان معذوری بیشتر حرفهای    د   و   ب  رو می گی

یا می گم پیشی کو میری پشت پنجره تا پیشی بیاد تو ببینیش

 

هندونه ، بستنی ، موز ، پلو رو خیلی دوست داری

دیروز هم از شش تا پله بالا رفتی خیلی راحت ، انگار که کسی آموزشت داده باشه البته من خودم از پشت سر مراقبت بودم یعنی خدا وکیلی یه لحظه چشم ازت برنمی دارم

خودت میری پشت پرده و با من دالی بازی می کنی

روز 7 تیر بابایی کنگره بین المللی دانشگاهشون سخنرانی داشت که برخورد بدی با همه ایرانی ها کرده بودن یهو دیدم بابایی زود اومد خونه ناراحت خوب منم از این موضوع ناراحت بودم که دوباره پیک شادیت اومد بله اونم دیدن پنجمین دندون بود جالبه هر وقت حالمون گرفته اس دندون هاتو میبینیم و همه غمهای عالم فراموشمون می شه ، البته من آخرش خوشحال شدم که بابا اینها رو ناراحت کرده بودن چون سه روز کنگره رو قهر کردن و نرفتن و موند خونه  شیطان

اینم عکسهای امروز که با بابایی رفتیم بیرون و از شما گرفتیم

همه قصه هام تو هستی  لحظه لحظه هام تو هستی

تو خیالم توی خوابم              پا به پام بازم تو هستی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

مامان گیلاس
10 تیر 91 0:13
سلام
خدا رو شکر که خوشین
انشالله همیشه کنار هم باشید و خوش و خرم.



ممنونم عزیزم
sepehri
10 تیر 91 8:36
می دو نم حس خوبی هست وقتی ادم با تمام خستگی و ناراحتی میشینه بعد یک شکلک از سمت پسری تمام خستگی ادم رو در میاره


آره والا ، راستی من عکسهای میکاییل رو تو وبتون ندیدم
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
10 تیر 91 8:39
وای نمی دونی تو پستهایی که عکسای میکائیل رو میذاری چقدر خوشحال میشم و از دیدنش لذت می برم. ماشالله به این پسر باهوش و زرنگ


ممنون خاله جون حالا می فهمی که وقتی میام عکسای آرتین می بینم چه حسی دارم !!
بابایی
10 تیر 91 9:31
خدا رحم کرد واللهه
هر کاری که کردم واسسم نشد که
با باسن ممبارک و کف دست راست از بالا به پایین فرود آمدم


واقعان من خدا رو هزار بار شکر می کنم
هههههههههههههههه
محيا كوچولو
10 تیر 91 16:32

سلام خاله جوني!
ممنون از اينكه به ياد من بوديد و تولد منو تبريك گفتين!
ايشالله هميشه سلامت و شاد باشيد
دوستتون دارم. محيا كوچولو
عكسهاي مسافرت و يه فيلم جديد هم براتون آماده كردم!


فدات شم من همیشه به فکرتم
الان میام می بینمت
محيا كوچولو
10 تیر 91 16:33
خوبه كه همه چي داره روبراه ميشه


آره خدا رو شکر
مامان کوروش
10 تیر 91 23:06
ای جانم به یان میکی ناز با اون دالی بازیش
ناراحتی رو ول کن
خدا رو شکر چیزیش نشده پله ها رو یکی کرده


ممنون خاله
فکر کنم پله ها چیزی شون شده
مامان طهورا
11 تیر 91 13:56
دندون جدید مبارک
چقدر ناز دالی بازی می کنه


ممنون خاله جون طهورا دندون درنیورده ؟؟؟
مرسی
مریم مامان رادین
11 تیر 91 16:02
ای جانم چقدر بامزه دالی بازی می کنه، وای خدا زود نگذره این روزها، دو روز دیگه همچین واست تاتی تاتی کنه! راستی چه عکسهای خوبی ازش گرفتی، چقدر بزرگتر شده میکائیل جونم.


هههه کلان کارهاش خیلی بامزه شده اما خیلی هم شیطون شده نزدیکه تاتیه دیگه
مامان علی کوچولو
12 تیر 91 10:36
ایشالا همیشه سه نفری کنار هم غرق شادی باشین.
بوس واسه میکائیل خوشگل وشیطون.


ممنونم عزیزم
بوس واسه علی کوچولو
منامامان یسنا
12 تیر 91 14:01
الهی طفلی بابایی.....قربون خنده هات ودندون نازت....فرشته کوچولو خیلی جیگری


مرسی خاله مهربون یسنا جون ما رو هم ببوس
مامان ماهان
12 تیر 91 15:17
الهی همیشه جمع سه نفریتون شاد و خوش باشه
قربون شیطون کوچولو برم من که کارای خوشگل خوشگل یاد گرفته و برای اینکه مستقل بشه و راه بره داره تلاش میکنه
بوووووووووووووووووووس برای میکائیل خوشمزه


ممنون خالهههههههههههه
مامان گیسو جون
12 تیر 91 20:49
سلام به روی ماهت گلم خوبی ؟
من که سکته می کنم تو این مواقع
خدا رو شکر که چیزی نشده خدا خودش حافظ همه فرشته هاست ملی جونم
فداش بشم دلم براش یه ذره شده به خدا از وقتی دیدمش مهرش بدجوری تو قلبمه


سلام مونا جون
بخدا دله من هم برای تو و گیسو یه ذره شده
کی بشه ساکن کرج بشیم هفته ایی دو ، سه بار
همو ببینیم
نرگسی
13 تیر 91 10:01
خدا رو شکر که چیزیشون نشده .. ای جونم میکاییل جونننننننن .. راستی همین الکیشم خیلی خوبه که سرخوش باشی ..


آره خدا رو شکر
الکی خودمو خوش نکنم پوکیدم خاله
sepehri
13 تیر 91 13:56
چرا خیلی عکس گذاشتم یکم باید برین قبل امروز شاید مطلب گذاشتم


بله دیدم امروز یه کم وول خوردم تو وبتون دیدم الهی که خدا حفظش کنه این فرشته کوچولو رو
مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
13 تیر 91 14:02
سلام عزیزای دلم
این پست رو خونه مانا با گوشیم خوندم
خدا رحم کرد که بابایی چیزیش نشد
وای که من دلم ضعف میره وقتی لبخند میکائیل رو میبینم
از طرف من بچلونش ملی جونم
این روزها خیلی سرم شلوغه
ولی همییییییییییییییییشه به یادتون هستم
دوستتون دارم زیااااااااااااااااااد
الهی که خوشتون بیاد


سلام فدات شم
واقعان که خدا رحم یزرگی به من کرد اگه طوریش می شد من چه کار می کردم ؟؟؟
منم دوستتون دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه
مامان طهورا
16 تیر 91 14:33
سلام عزیزم
طهورا هم دو تا دندون پایین رو در آورده.


ای جونم مبارکش باشه مرواریداش
خاله ي اميرعلي
16 تیر 91 21:43
سلام
فداااااااااش بشم من ههه طفلي بابايي چي كشيده!!!
از دست شيطونياي ميكي جونم خندم گرفته مخصوصا كه گوشهاي بابايي رو ميگيره و يا به سرش ميزنه!!!
اون عكسي كه داره باهات دالي بازي ميكنه دلمو برد جوراباش چقدر نازه الهي قربونش برم من
پنجمين مرواريد كوشولوش هم مبارك


سلامممممممم
خاله حسابی شیطون شده مگه یه جا بند می شه
تازه دندون 6 هم دراومده
جوراب هم واسه این می پوشم پاهاش قرمز میشه 4 دس و پا می ره