میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

خانه به دوش

1391/4/3 13:46
نویسنده : ملی
1,411 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام

صدای ما رو از استان کلانتان  شهر کوتابارو در کشور مالزی قلب استوا می شنوید

روز شنبه ساعت 8 شب من و تو عمو امیر راهی فرودگاه شدیم بماند که چقدر سختی کشیدیم تا سوار هواپیما شدم و 9 ساعت رو طی کردیم تا به KL - کوالالامپور - رسیدیم ، بی خوابی هر دومون رو آزار می داد اما چاره ایی نبود باید راه رو ادامه می دادیم تا به بابایی می رسیدیم

بدترین قسمت سفر واسه من جایی بود که می خواستم 54 کیلو بار رو با تو که سوار کالسکه بودی حمل کنم به مسوول هواپیمایی AIR ASIA گفتم من نیاز به کمک دارم گفت ما همچین قسمتی نداریم ترولی ساکها یه دستم و کالسکه هم تو دسته دیگم بود ایرانی های عزیز هم که منو می دیدن یه لبخند می زدن و می رفتن خنده شون بیشتر عصبیم می کرد لابد تو دلشون می گفتن ای ول بکش بکش که داری خوب می کشی - تو رو خدا اگه کسی رو تو این شرایط دیدن کمکش کنید - مسیر 5 دقیقه ایی رو تو نیم ساعت طی کردیم تا به بابایی رسیدیم اینقدر خسته و عرق ریزون بودم که نمی دونم چجوری باهاش سلام و علیک کردم تو هم که خسته بودی فقط زیر چشمی نگاهی بهش انداختی و بی محل پستونکتو میک می زدی .

ساعت 1.5 ظهر پرواز بعدی مون بود 3 رسیدیم کوتابارو و 3.5 زسیدیم خوابگاه و وارد اتاق شدم در منظره اول  یه اتاق 12 متری دنج بود با 2 متر آشپزخونه و یه حموم و دستشویی الحق که بابایی هم قشنگ چیده بود و تمام تلاشش رو کرده که همه چیز خوب به نظر برسه

اما ساکها که اومد تو کل فضای اتاق اشغال شد تو هم اون وسط وول می خوردی بدتر از همه هوا هم به شدت گرم و شرجی بود و چرخش سریع پنکه سقفی آدمو عصبی می کرد حالا خستگی و گشنگی به کنار

دلم هوای خونه رو کرده بود که زیر کولر خنک دراز می کشیدیم اینقدر بزرگ بود که هر چی وسیله می خریدیم باز هم خالی بود

بابایی ناهار قیمه خوشمزه ایی درست کرده بود اما با عصبانیت خوردم یه دوش گرفتیم و دو تایی بی هوش شدیم تا 8 شب .

یکی از دوستای خوب ما که الان پنج ماهی بیشتره ایرانند چند بار به من زنگ زد و گفت خوابگاه سخته حتمان برید خونه ما منم که همش شعار می دادم نه آدم تو یک اتاق از خودش راحت تره آخه من نمی دونم اونجا چی به چیه ؟!؟!؟!

اما دیدم نه نمی شه  کلافه بودی جیغ می زدی گریه می کردی به ناچار کمی وسیله برداشتیم رفتیم اونجا تو هم که مدت 15 ساعت خوابیدی بمیرم برای همه خستگی هات

بابایی باز رفته دنبال خوابگاه متاهلی می گه شاید بهمون بدن ، اگه ندن چی می شه ؟؟؟ حالا می فهمم که تا آدم چیزی رو از دست نده قدرشو نمی دونه هی خونمون کجایی ؟؟؟ اعتراف می کنم آشتباه کردم عجولانه تصمیم گرفتم اما چه سود !! حالا اینترنت ندارم و دیر به دیر میام دلیلش اینه  

اما  همه این سختی ها به کنار اما بودن در کنار بابایی می ارزه در اوج سختی و آلاخون والاخونی دیدن یه صحنه آرومم کرد تو وسطه من و بابایی خوابیدی ذوق می کنی یه نگاه به من می کنی یه نگاه به بابا می خندی پاهاتو بالا می کنی  دوباره محکم میاری پایین با خودم می گم خوشبختی یعنی همین کنار بابایی بودن و دیدن شادی و لبخند قشنگ تو

کلی با با هم جور شدین بازی می کنین می خندین کلی شیطونتر شدی هزار بار هم زمین می خوری و با گریه چهار دست پا سمت من میای

خدایا راضیم به رضای تو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

مری
3 تیر 91 21:33
الهی ملی جون دلم گرفت اما خب ایشالا یه جای بزرگتر و بهتر گیرتون میاد اگرم نشد عادت همه چی رو درست میکنه این خاصیت آدمه میکی جون رو ببوس


آره عزیزم توکل بخدا چشم ممنون
مامان کوروش
3 تیر 91 22:44
عزیزم از دست این هموطنان نازنین
انشا... خوابگاه جور میشه نگران نباش

مهم اینه که کنار همسر محترم و پسمل نازت هستی


هومممممم !!!
ایشالله بله حق با شماست
shirin
3 تیر 91 22:58
meli jooni hichki be andazeye man az inke shomaha dige az ham door nistid zogh zade nist , inghadr khoshhalam ke nagoo . to tanha doostam hasti ke az khoshit be shedat khoshhal misham o az narahatit , geryam migire , khahare khoobam ba tamame vojoodam behtarin chizaye donya ro barat arezoo mikonam

الهی فدات بشم من می دونی که این حس دو طرفه اس

آسمونی ها
3 تیر 91 23:31
قربون اون صدای قشنگت
حالا از هر جا که میخواد باشه ...


فدات شم من آبجی کوچیکه
آسمونی ها
3 تیر 91 23:37
اینو از خودت یاد گرفتم که همیشه بهم میگی:
طاقت بیار ... تموم میشه!

واقعا خوشبختی همینه ... « بودن در کنار کسی که آرامش بهت هدیه میده »

دعا میکنم بهتون خوابگاه متاهلی خوشگل و نوساز با ویو دریا بدن... ایشالله

بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوس برای ملی جونم ومیکائیل عسلم

روزی صد بار با خودم این جمله رو تکرار می کنم
اما دلخوشی کافیه خدا همونو بده

آسمونی ها
3 تیر 91 23:39
راستی
من ازطرف اون ایرانی هایی که توی فرودگاه تو رو توی اون وضعیت دیدن و کمکت نکردن معذرت میخوام . . . بعضی از مردم ما فقط میخوان خر خودشون از روی پل بگذره ...متاسفانه البته !!! که شمارشون روز به روز در حال افزایشه


تو چرا عزیزم ؟؟؟
جالب این بود که سعی هم داشتن تو صف چون من با وسایل کند پیش می رم از من هم جلو بزنن
سمانه مامان پارسا جون
3 تیر 91 23:49
ملی جون خوشحالم که حالتون خوبه عزیزم
درسته که سختی زیاد کشیدید ولی به قول خودت ارزششو داشته و با بودن در کنار همسرت به آرامش رسیدید
روی ماهه میکاییل جونو ببوس


ممنون عزیزم
منامامان یسنا
3 تیر 91 23:56
سلام عزیزم خسته نباشی خدارو شکر....انشاالله مشکل خونتون حل میشه توکل به خدا.


ایشالله با دعای شما
بابایی
4 تیر 91 6:08
خوش آمدین....


ممنونم
زینب
4 تیر 91 8:13
همیشه خوب و خوش باشین


مرسی خانومی
سمانه
4 تیر 91 10:22
سلام عزيزم انشالله هرجا هستيد شاد وسلامت در كنار يكديگر زندگي كنيد
monir
4 تیر 91 10:52
Malahat , maloom nist in boghz az key tooye galoom bood ke alan injoori terekide .........
Sakhtiha ro tahamol kon khahar , kenare ham boodan,be donyaii mi arze
Ba inke Ali 2_3 hafte dige miad vali az inke farda ke tavalode pesarame kenaremoon nist kheyli nare.
Movazebe khodetoon bashid , saboor bash azize delam , hame moshkelat hal shodani hastan , mikijoonam ro az tarafe man beboos , be agha danial salam beresoon . Movafagh bashid.

فدای خودتو بغض گره خوردت من خوب می فهمم چی میگی این نیم وجبی من از وقتی باباشو دیده ذوق زده شده حالا می فهمم محمد رضا باباشو می بینه چی کار می کنه ایشالله سالهای دیگه با هم باشید و آخرین سالی باشه دور از بابایی جشن می گیرین
مامان نازنین زهرا
4 تیر 91 18:16
سلام . خوشحالم که به سلامت رسیدید ، هرچند که سخت بود. امیدوارم که بهتون خوابگاه متاهلی بدن . واقعا توی یه اتاق 12 متری با میکاییل جون سخته . اونم حالا که دیگه چهاردست و پا میره. ان شاءالله که روزهای خوب و قشنگی در کنار هم داشته باشید . همین با هم بودنو عشق است بقیه ش شهین مهینه


شهین مهین و خوب اومدی ممنون
مامان طهورا
4 تیر 91 21:31
سلام سلام صد تا سلام ممممممم
خوش اومدین خوش اومدین
آخه ملی جونم چقدر خسته شدی تو راه قربونت برم (ولی خدایی آفرین به خودت ).
عزیزم ان شالله که خوابگاه متاهلین جور می شه .


سلام به روی ماهه دوست جونم
ممنونم
ایشالله توکل بر خدا
فرشته
5 تیر 91 16:41
خداروشکر که به سلامت رسیدید
آدم پیش شوهرش باشه، حتی اگه تو 12 متر جا باشه وقتی پیش شو هرت نیستی انگار غریبی حتی اگه تو شهر مادریت باشی
خوش بگذره.
چشم حسود ، چشم بد، چشم و نگاه نامحرم از آبجی گلم دور باشه.


همینه که می گی دوستم
وبت کو ؟؟؟
sepehri
5 تیر 91 21:02
سلام باید همین اول بهتون بگم که اسم پسر من هم میکائیل هست و 2.5از پسز شما بزرگتره خیلی خوشحالم که با شما اشنا می شم اگه اجازه بدین می خوام وبلاگتون رو بخونم تا بیشتر باهاتون اشنا بشم فقط اگه خواستین پاسخ بدین تو اخرین پست بنویسین یا تو وبلاگ پسرم بنویسین ممنون


سلام از آشنایی تون خیلی خوشحالم کلی از مطالب وبتون رو خوندم و از این که بایه فرشته آشنا شدم کلی ذوق کردم و سپاس از این که وقت گذاشتین مطالب منو خوندید بله ما برای تحصیل اینجا هستیم
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
5 تیر 91 21:28
دوست عزیزم خسته راه نباشی. انشالله همیشه کنار هم خوش باشید. امیدوارم خوابگاه بهتری بهتون بدن آخه این جوجه ها برای شیطونیشون نیاز به فضای بازتری دارن.


ممنونم دعا کن دوست جون تا چهار تا دست و پا می زنه میرسه ته اتاق
sepehri
5 تیر 91 21:51
با نام یکی شبیه من جز دوستانم قرار دادم با اجازه
مامان گیسو جون
6 تیر 91 12:49
عزیزم الهی بمیرم برات
ان شاا... همیشه دلتون شاد باشه مهم هم همینه
خوشحالم که به سلامت رسیدی
دلم برات تنگ شده میکائیل جونمو ببوس


خدا نکنه عزیزم
شادیم به شادی دوستای گلمون
منم دلم براتون تنگ شده کلی چشمامو می بندم و قیافه تو تصور می کنم آخه یادم رفتی
محيا كوچولو
6 تیر 91 17:09
خدارو شكر كه بسلامت رسيديد خاله
ايشالله بقيه سفرهاتون با همراهي بابايي ميكي باشه



ممنون محیا جونم عزیزم
نرگسی
7 تیر 91 23:59
الهی بگردم عزیز دلم ..


خدا نکنه عزیزم
مریم مامان رادین
8 تیر 91 17:22
ای وای من چقدر عقب موندم. گفتم اونجا اینترنت نداری دیگه نمیای.
قربون میکی جونم برم که مرد سفره. حالا این همه وسیله رو خداییش چه جوری بردی؟ با اینکه اون روز تو پارک این همه تمرین کرده بودیم، ولی این کجا و اون کجا، راست می گن عشق باید پادر میکنی کنه ;-)


من مردم هم میاد اینجا می دونی که من عملم سنگینه
عشق کیلو چند ؟؟ مردم تا رسیدم وسایل رو ترولی ، میکاییل هم تو کالسکه سه قدم کالسکه رو می بردم سه قدم ترولی رو ..........
سارا-تارا
17 تیر 91 10:06
بالاخره رفتید... جدایی سر اومد. اضافه بار هم دادی؟


بعله دوست جوون رفتیم 14 کیلو اضافه بار داشتم که به برکت وجود میکاییل رد شد