میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

خوشمزه ترین سیب دنیا

1391/4/23 12:13
نویسنده : ملی
1,515 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل مامان ، گل مامان

از تو که حرف می زنم به یاد تو هر چی می گم ترانه می شه

 

امروز مامان خوشمزه ترین سیب دنیا رو خورد اووووووووووووم چه مزه ایی داشت ، الانم که دارم می نویسم دلم واسه یه گازه دیگه قیلی ویلی می ره .

امروز می خواستم ناهار درست کنم نمی دونی که با چه اعماله شاقه ایی ناهار درست می کنم واسه یه کم سرگرم شدنت یه سیب شستم درسته دادم بهت یه پنج دقیقه ایی سرگرم بودی که برای من موفقیت بزرگی بود بعدش دیدم که موقع خوردن دستت رو به طرف من دراز می کنی و به من می خوای سیب بدی منم نشستم کنارت و تو یه گاز خودت می خوردی به گاز هم به من می دادی و به این ترتیب خوشمزه ترین سیب عمرم رو خوردم

این روزا که عینهو فرفره از این 19 تا پله می ری بالا و راه اتاق اسباب بازی های علی کوچولو رو یاد گرفتی امروز صبح من پنج بار پشت سرت اومدم بالا سه چهار باری هم بابایی باهات اومد بابایی وسط پله ها گفت ماشالله مثل برق می ره بالا یهو بر می گردی نگاه چراغ می کنی و می گی : بَ ، بَ   بابا هم می گه بابا جون این برق رو نمی گم یه برق دیگه منظورم بود

هر وقت هم که منو کنار گاز می بینی یه ریز می گی : بَه بَه ..........

همچنان هم وقتی بهت می گم مامان کوش برمی گردی و نگاه در می کنی حالا چه شباهتی بین منو در می بینی نمی دونم !!!

و یکی از بهترین علایقت هم که یخچاله از دست تو جرات نمی کنیم درش رو باز کنیم تا می بینی ما رفتیم در یخچال با جیغ بدو بدو میای سمتش مگه میای اینور

این روزها کلی واسه خودم مامان شدم روزای اول که اومده بودیم اینجا صبح ها  برام خیلی کش دار می گذشت من همش مونده بودم که خدایا با 16 تا مکعب و حلقه های هوش چجوری باید 6-5 ساعت تو رو سرگرم کنم وقتی بابا می اومد اوضاع بهتر می شد یکم هم اون مشغولت می کرد عصر ها هم که بیرون می رفتیم و شب هم با غذا و بازی بعد هم خواب ، هر پنج دقیقه برام دو ساعت می گذشت تو هم دیگه جذابیتی با اون اسباب بازی ها نمی دیدی اما این روزها کلی ابتکارتم قوی تر شده از قابلمه قاشق یه قوطی پر از شکلات ، آبکش و ... کمک گرفتم مثلا مکعب سبزا رو زیر یه کاسه می ذارم قرمزا رو زیر قابلمه بعد می گم میکاییل مکعب سبزا کوش ؟؟؟ البته هنوز رنگ ها رو یاد نگرفتی ، اما خودت قابلمه رو برمی داری و بعدش با هم دست می زنیم یا مثلا قاشق رو پشت کاسه ملامین ، قابلمه فلزی و سطل پلاستیکی می زنیم و با هم می بینیم که چه قدر صدا ها فرق داره دیگه شعر می خونیم و دست میزنیم گاهی هم با هم می رقصیم تو می شی معشوقه من تو بغلم و با هم تانگو می رقصیم کلی برات چشم چشم دو ابرو می خونم ؛ یا چشم های من کجایی ؟؟؟ من اینجام ، من اینجام ؛ اما باز هم اجزای صورت رو یاد نگرفتی یعنی خودم زو خفه کردم که اینا گوش اند اما باز می گم میکاییا گوش کوش ؟؟؟ بازم می خندی به من خلاصه کلی مامان یاد گرفته سره خودمون دو تا رو گرم کنه . اما نکته جالب واسم اینه که مادری چقدر می تونه آدم عوض کنه از اولش که باردار می شی تک تک سلول هات هم عوض می شن شاید اون تغییر هورمون ها ، تغییر هیکل حتی تغییر خواب و حال و هوای آدم همه یه پیامه که دیگه تو اون آدمه سایق نیستی حتی دیگه لباسهات رو هم باید عوض کنی چه برسه به رفتار و فکراتو و کردارت

این روزا هر کاری که دارم می کنم تو جلوی چشمامی به هر وسیله دست می زنم اول فکر می کنم این شی می تونه به درد تو بخوره  یا نه !!! مثلا ظرفشویی پر از آب که توش یه کاسه یه آبکش و یه قیف باشه کلی می تونه سرگرمت کنه یا وقتی می رم در فریزر درش رو باز می کنم یه تکه گوشت بر میدارم اول  می دمش دست تو میکاییل این سرده سردددددد

همه دنیام با تو یه رنگی دیگه شده

 

دوستت دارم میکاییل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

مامان عسل
23 تیر 91 15:37
جیگگگگگگگگگر خاله بووووووووووسسس


ممنون خالههههههههه
نایسل
23 تیر 91 15:40
عزیزممم چقدر نازه ماشالا نوش جونت اون سیب واقعا از همه خوشمزه سیب ها تره


ممنونم ایشالله یه روز تو هم از این سیبا بخوری الی جون
مامان نازنین زهرا
23 تیر 91 16:00
خوب ملی جون تو که این سیب خوشمزه رو خوردی یهو خود این پسملی خوشمزه رو هم می خوردی دیگه


هزار بار تو روز می خورمشششششششششش
shirin
23 تیر 91 18:33
meli jooni bazam axi az khodet nazashti ke rasti inja ye majmooeye amoozeshe zaban hast baraye bachehaye 3 mah be bala ba rano sheklo ina bacheha yad migiran fekr konam koli khode to ham sar garm kone albate ye natijeye kheyli khoobam dare , baram adreseto befrest ta man bara miki befrestam nemidoonam shayad too mahvare tablighesho dide bashi esmesh ( baby can read) eee websitesh ham ba hamin esme boro bebin age khoshet oomad barat befrestam


می ذارم عزیزم
راجع بهش شنیدم اما نمی دونم خوبه یا نه
بعد به نظرت میکاییل میشینه یه جا !!!
مامان کوروش
23 تیر 91 21:20
قبول داری تفشون خیلی خوشمزه است
عزیزم ابکش و قابلمه نقش مهمی در بازی بچه ها دارن
جیگرش رو که روز بروز خوردنی تر می شه


ههههه همه چیز شون خوشمزه اس
ممنون خاله ایی
sepehri
23 تیر 91 21:50
mifahmam chi migi


مریم مامان رادین
23 تیر 91 22:46
میکائیل عاشقتـــــــــــــــــــــــــــم, ببین چه عکسی ازش انداخته خدا، قربون دستهای کوچولو و دل مهربونت که به مامان سیب می دی، این همه هم بازی های جدید بلد شدی


من هم عاشقوتنمممممممممم عزیزمی گلمی
آوين
24 تیر 91 1:08
الهي من دورت بگردم كه روز به روز داري ماه ميشي عزيزم


فدات شم عزیزمممممممممممم
غزال
24 تیر 91 11:54
ای قربون خودتو سیب خوردنت
تو خودت سیب گلابی
دلم برات شده یه ذره دمپایی ابری
ملی جونم دلم آب شد با این عکساش


خدا نکنه کا جونم
من که همیشه دلم برای تو یه ذره اس
نرگسی
24 تیر 91 13:37
ماشالله هزار ماشالله عزیز دلمممممممممم که انقده ماهی .. آفففففففففرین به مامان خلاق ..



مرسی خاله جونم
زینب
24 تیر 91 14:52
آفرین مامان ملی چقدر خلاقی عزیزم


واقعنی !!!
ممنونم
سمانه مامان پارسا جون
24 تیر 91 15:31
آخ گفتی ملی جون
میبینی چقدر به آدم میچسبه
انگار همۀ دنیا رو به آدم میدن


آره بخدا جدیدان قاشق هم به سمت دهنه من میاره وای من ذوق مرگ می شم
نایسل
24 تیر 91 19:28
مرسی عزیز دلم اومدی افتخار دا دی
ماه کوچولوتو کلی ببوس از ططرف من


خواهش می کنم خوشحال شدم از آشنایی تون
نایسل
24 تیر 91 19:29
اره اشتی کرد باهم


مامانا فرشته های زمینی اند
مامان گیسو جون
25 تیر 91 1:01
سلامممممممممم عشقم خوبی
خدا نکشتت با این تعریفی که کردی هزارتا هندونه رفته الان زیر بغلم هههههههههههه

ای جانم قربون اون نگاه نازت برم من
وقتی گیسو کباب می خوره اون تفاله کباب رو من و سپهر سرش دعوا داریم هههههههه واقعاً دهنیشونم خیلی خوشمزه است


سلام مونا امروز حسابی دلم هواتو کرده
راس می گی !!! خوب بذار خنک شه با هم می خوریمش
ههههههه قوربونه خودشو کباب خوردنش
آسمونی ها
25 تیر 91 10:37
بچه ها ذاتا سخاوتمند هستند. قربون این ببخشش بشم من ...
بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوس



خدا نکنه حاله جونی
سما مامان شاينا
25 تیر 91 21:28
نوش جون تو مامان مهربون. و خلااااق
شاينا هم خيلى تو غذاهاش سخاوتيه منتها اين ميگه همشو تو بخور هههههه
قربون اون ميكى با اون موهاى فرفريييييييشششششX


سما جون هر وقت میکاییل غذا می خوره همش یاد توام بخدا
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
26 تیر 91 9:44
کلی مامان خلاق شدی ها.
واقعا خوردن اون سیب چه لذتی داشته. خودمو گذاشتم جای تو و کلی حال کردم. آرتین من به من اینطوری بیسکویت میده.


آره هم خلاف شدم هم خلاق
قوربونش برم با بسکوییت خوردنش
خاله ي اميرعلي
1 مرداد 91 9:23
نوش جوووووووووووووووونت عزيز دلم
از دست اين ميكي جون خانومي تورو خدا مراقب باشيد هر وقت از پله ها ميره بالا تنهاش نذاريد
منم بعضي وقتها كه عشقم جوش مياد با اميرعلي تانگو ميرقصم اونم قهقهه ميكنه و ميخنده


آره بچه ها عاشقه رقصن ، از دسته گاز و پله ها فرار کردم