نفسم ، بهارم
بهارم ،نفسم ، عمرم ........... میکاییلم
روزهای با تو بودن به سرعت هر چه تمام می گذرن اصلان نمی فهمم کی شبه ؟ کی روز ؟ ؟؟ تنها طعمه شیرین مادر بودن خاطره گذشت لحظه هاس
دیشب با خاله ها رفتیم به متراژ خیابونها که هر پنج دقیقه از بغله این خاله به بغله اون خاله نقله مکان می کردی که یهو دیدم پریدی روسری منو گرفتی و خودت رو کشوندی سمت من وااااااااااااااااااااااااااااای !!! خدا
چی می بینم ؟؟؟ نکنه خواب باشم ، اینی که الان قند تو دلش آب شده منمممممممممممممم !!!
بخدا هنوز باورم نشده که مامانه توئم ، خدا ممنونمممممممممممممممممممم
میکاییل ممنونم که اومدی و منو از عشقه خودت لبریز می کنی
عصبانیمممم
آقا جان هر چی می گم این بچه رو بوس نکنید ، کو گوش شنوا !!! مخصوصان این خاله الهه
تا چشم منو دور می بینن سریع بوست می کنن حالا پوست صورتت دونه زده دیشب به دکتر نشون دادم گفت : آلرژیه بیشتر هم مربوط به بوسیدنه حالا پماد هیدروکورتیزون داده که بمالم به صورته خوشگلت .
روند غذا نخوردن همچنان ادامه داره وقتی که نمی خوری قلبم درد می گیره ، آدمکه دلم غصه دار می شه میره کز می کنه یه گوشه می شینه .
از دیروز یه کلکی سوار کردم که با قاشق آب بهت دادم دیدم واسه آب دهنت رو باز می کنی لابه لای آب دادن یکی ، دو قاشق غذا بهت دادم اینقدر خوشحال شده بودم حس می کردم چه مامانه خوبیم و آدمک دلم شده بود اینجوری
نمی دونم چرا این روزا اینقدر حسود شدم مامان اشرف یه همسایه داره که یه خانومه جوونه که بچه اش سقط شده یا به قوله خودش از بارش رفته ، روزی ده بار میاد در خونه ، 11 شب 4 ظهر خلاصه منم اسمش رو گذاشتم خاله سریش - از حرصم -
اشی هم از این اسم کلی می خنده ، آخه حسودیم واسه اینه که پسرم صدات میکنه یا همش می گه تو ماله خودم ، خوده خودم ، به خودم می گم آخه این خیلی حسودی بی ربطیه اون از دوست داشتن میگه بنده خدا ؛ اما چی کار کنم حسودیم می شه دوست ندارم کسی تو رو پسرم صدا کنه تو ماله خوده خودمی خاله سریش نمی دونی بدون .
من می خوام تا آخره دنیا تماشات بکنم