چک برگشتی
سلام دوست جونام
من بازم برگشتممممممممم
سی ونه هفته و شش روز
امروز صبح دوش گرفتم ، صبحانه خوردم ؛ ساکم رو بستم و بابایی عازم بیمارستان شدم .
اما همون چیزی شد که حدس می زدم ، دکتر با همون آرامشه همیشگیه خودش نگاهی به پرونده ام کرد و گفت من پیشنهاد می کنم بازم صبر کنیم ، من گفتم نه من نمی خوام دیگه تحملم تموم شده .
گفت : تو که تا اینجا اومدی بقیش رو هم بیا ، این روزها برای بچه خیلی مهمه چرا می خوای ازش بگیریش .
و منو قانع کرد و دوباره برم گردوند خونه و منم دست از پا دراز تر ساکم رو برداشتم و برگشتم
ولی برنامه مهمونیمون که برای سی شهریور رزرو شده بود کاملا بهم خورده ، و من مجبور شدم بندازمش دو روز اونورتر ، جمعه یک مهر و واسه ناهار چون تالار دیگه همه روزهاش پر شده بود
هنوز دو روز هم خودش دو روزه ، فقط خدا کنه منو میکاییل بتونیم تو مهمونی شرکت کنیم .