اولین خنده
قند و عسلمممممممممممممممممممممممم
امروز برای اولین بار تو به من خندیدی
اینقدر ذوق زده ام که نگو
دیگه کاملا منو می شناسی امروز داشتم جا تو عوض می کردم و باهات حرف می زدم که تو هم برام دست و پاتو تکون می ذادی و لباتو غنچه می کردی که باهام حرف بزنی که گهگاهی هم صداهایی از خودت در می اوردی که دیدم داری بهم می خندی اول فکر کردم که از اون خنده های که نوزاد ها می کنن که دهن شون رو باز می کنن اما دیدم نه واقعیه بابایی رو صدا زدم اونم دید آره واقعان داری به من می خندی
میکاییله من تو بیست و نه روزگی به روی مامانش خندید و اونو ذوق مرگ کرذ .
خوش به حالم ، خوش به حالم ،
تا تو هستی، تو دلم غمی ندارم
نمیدونم که دارم خواب میبینم
یا که بیدارم
به خدا هیچ باورم نیست
آخه یه عمره که من در انتظارم
حالا که به تو رسیدم
تورو رو چشمام میزارم
الهی شکر، الهی شکر
تورو دارم، الهی شکر
الهی شکر، الهی شکر