میکاییل و گاز
تو کی اینقدر بلا شدی من نفهمیدم
من همش می بینم چرا گاز خاموش شده بعدش فهمیدم بعلهههههههههه کار کاره جنابعالیه می ری شعله گاز رو می چرخونی کمش می کنی زیادش می کنی خاموششون می کنی اول که از ترس سکته زدم و بلافاصله دورت کردم اما بعد دیدم نه داری دوباره می ری سمت شون بعد همش می گفتم میکاییل نه !!! جیزه !!! دست ، نه !!! اما مگه گوشت بدهکار بود اصلا نگاهم هم تمی کردی بعدش گفتم دعوا می کنم اگه بری مگه کاز شوخی برداره و با اخم خیلی جی گفتم بیا اینور دست نزن اونقت تو غش غش می خندی و همه جدیت منو به باد می دی .
در آخر بغلت کردم خواستی دست به قابلمه بزنی اولش نذاشتم بعد دیدم همچنان انگشتت رو به طرفه قابلمه می بری منم آروم گذاشتم دست بزنی به در قابلمه دست زدی دیدی که داغه اول قیافه تو کج و کوله کردی اما دوباره دست زدی و اینبار کمی گریه کردی منم برات توضیح دادم که داغه بعدش هر چی بردمت سمته قابلمه اصلا دیگه دست نزدی .