مامانه جارو برقی
واااای میکاییل
با این مامانت ؟؟؟؟ مامان که نیست جارو برقیه دایم داره یخچال رو جارو می کشه با این تفاوت که جارو برقی کیسه اش پر می شه اما دله من پر نمی شه
خسته شدم به خدا ، فکم درد گرفت هر چی می خورم نمی دونم کجا میره فکر کنم غذا ها یه راه جدید یاد گرفتن و دیگه به معده نمی رن ، شایدم هم معده ام تقسیم میتوز کرده و دو تا شده !!!
و اما داستان سر کار رفتن مامان
تو ی فروشگاه ها یه ترازوی دیجیتاله سکه ایی هست همه هم شبیه هم حدوده سه هفته پیش من بعد از خرید رفتم وزن کردم و عدد 67 رو نشون داد آهی کشیدم و با خودم گفتم 10 تا دیگه مونده تا رسیدن به وزنه سابقم تا اینکه چند روز پیش به یه فروشگاهه دیگه رفتیم منم سریع رفتم دو تا سکه انداختم دیدم عدد 61 رو نشون داد از خوشحالی چشمام جایی رو نمی دید سریع گفتم دانیال می گه من 61 کیلو شدم درسته ؟؟؟ گفت آره زده 61 ، اینقدر ذوق مرگ شده بودم که خدا می دونه گفتم می گن شیر دادن باعث کم شدنه وزن می شه اما نمی دونستم اینجوری یعنی تو سه هفته من 6 کیلو کم کردم ، و تند تند به بابایی می گفتم که البته می گن پایین اومدن سریع وزن واسه بچه ضرر داره و باید بیشتر بخورم ، چقدر خوبه آدم بخوره و تو سه هفته 6 کیلو کم کنه و در حالیکه سرمو بالا گرفته بودم و شونه هامو عقب داده بودم و با دمم گردو می شکستم یه لیوان بزرگ بستنی رو حواله کردم اون تو و بعدش هم یه شامه حسابی زدم تو رگ .
تا فردا ..............
رفتیم همون فروشگاهه که سابقان وزن کرده بودم سریع با اعتماد به نفس پریدم رو ترازو و با خودم گفتم دیگه دارم با ترازو آشتی می کنم سریع دو تا سکه انداختم یه هو عددی که نشون داد یه سوزن بود که زد بهم و بادم خالی شد شونه هام آویزون شد حالم گرفته شد اساسی ، خدا لعننت تون کنه آخه این ترازو های خراب چیه میذارین دله بچه مردم رو تو غربت می شکونین اگه به مامانم نگفتم !!!!
بله ، ترازو همچنان عدد 67 رو نشون داد و ترازوی دیروز قاطی داشته اگه دیگه من خودمو وزن کردم آه ! آه اینم خط ---- اینم نشون *
بادلی پر از اندوه به ادامه خرید پرداختم .....
میکاییلم
تحت هر شرایطی
عاشقتمممممم