میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

پاستیل

1390/10/13 13:51
نویسنده : ملی
456 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قند وعسله مامان

داشتم توی صفحه های نی نی وبلاگ می چرخیدم به یه صفحه برخوردم اسمش برام جالب بود :

پاستیل مامان !!!!

ما مامان ها هر چی اسم دستمون میاد روی این نی نی ها میذاریم ، شکلات ، کلوچه ، بستنی ...

یاده این افتادم که وقتی تازه حامله شده بودم چقدر پاستیل می خوردم البته من عشقه پاستیل هستم و نحوه آشنایی هم با پاستیل برات می گم و مامان اکرم هم هر روز می رفت بیرون و سه تا بسته پاستیل ماری بزرگ برام ویارونه می خرید منم که دیگه مثله مرغ ها دایم یه کرم از لب و لوچه ام آویزون بود تا اینکه یه روز بابایی منو دعوا کرد که اینا چیه می خوری همش رنگه و دیگه بعدش رفتم تو ترک !!!

و اما نحوه آشنایی من با پاستیل

ای بابا !!! مادر جون زمونه ما که از این چیزا نبود ما بچه های دهه شصت همگی نسله سوخته هستیم یادمه انده خوراکی هامون شکلات های عباسپور بود که می چسبید به دندونامون یه آدامس خروس بود محصوله شرکت داداش و برادر و یه پفک نمکی مینو تو بسته های کوچیک .

خواهرم با یکی از فامیلهای مامانم نامزد کرده بود برادر شوهرش یه دختر داشت یک سال از من کوچیکتر بود به اسمه گلشید که از قضا همدرسه ایی هم بودیم من دوم ابتدایی بودم و گلشید اول

اونا تو اون زمان خونواده با کلاسی به حساب می اومدن یه روز رفتیم بیرون که گلشید اینا رو دیدیم باباش سریع یه پول درآورد گفت گلشید برو دو تا پاستیل بخر ، نوشابه ایی هم بخر .

اون موقع دو جور پاستیل بود نوشابه ایی و میوه ایی که نوشابه ایی سی تومن بود و میوه ایی بیست و پنج تومن که اون موقع تقریبان پولی بود واسه خودش

منم با چشمای چهار تایی با گلشید رفتم اما نمی دونستم چی هست !!! تازه اسمش رو هم اشتباهی- هاشتیل- شنیدم .

خلاصه طعمش برای من خیلی جالب بود شاید اون روز یکی از روزای خوبه بچگی من بود نگهش داشتم تا اومدیم خونه همه دور هم نشستیم و اون هاشتیل !!!! کذایی رو خوردیم و نگاهه هم می کردیم که چه خوشمزه اس ، مامانم هم می گفت : چه چیزایی می سازن !!! و همون شب همشو خوردیم .

فرداش که رفتم مدرسه گلشید گفت من هنوز پاستیلم رو تموم نکردم منم الکی اومدم پز بیام گفتم منم همینطور دارمش ؛فرداش گفتم گلشید هاشتیل تو داری گفت : نه من خوردمش مگه تو داریش منم گفتم آره من دارمش خلاصه آقایی که شما باشی تا دو ؛ سه ماه من هر وقت زنگ تفریح گلشید رو می دیدم می گفتم گلشید من هنوز دارمش  . ( فکر می کردم الان گلشید می گه چه دختره باعرضه اییه چیزاشو خوب نگه می داره )

هییییییییییییییییییییی !!!!

ببین اسمه یه وبلاگ ما رو تا کجاها برد ، فقط جانه من بهم نخندی ها !!!

فرشته کوچولوی من

عاااااااااااااااااااااااااااااااا شقتم

Emoticon

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

آسموني ها
13 دی 90 10:59
سلام دوست جونم
با اين پستت منو ياد بچه گي هام انداختي.
يادش بخير
پاستيل نوشابه اي
پفك نمكي
چيپس هايي كه سرش با منگنه و مقوا بسته شده بود.
بستي توپي
....

جووني كجايي كه يادت بخير

چقدر بامزه تعريف كرده بودي!!!

سلام عزیزم
خسته نباشی
آدامس خرسی رو نگفتی .





مامان هامان
13 دی 90 11:00
چقدر به جا و جالب بود لذت بردم


خواهش می شه
مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
13 دی 90 15:16

نتونستم نخندم
خیییلیییییییییییییییییییییییییی باحال بود


اشکال نداره شما لبت خندون باشه به خاطره ما بخند



خاله ی امیرعلی
13 دی 90 17:42
سلام
یاد روزهای بچگیمون بخیر
منم عاشق پاستیلم مثل شما
عجب داستانی داشتیا خوب شده گلشید ضایعت نکرده بخاطر هاشتیل
اهنگ وبت خیلی زیباست


ههههههه واقهان احتمالا چون اون موقع خیلی کوچیک بوده تو این قید و بند ها نبوده
خاله ی امیرعلی
13 دی 90 17:43
یادم رفت بگم میکائیل جونو ببووووووووووووووووس


ممنون خاله جونی چشم شما هم امیر علی رو ببوس
مامان محمدجان
14 دی 90 18:39
سلام خیلی جالب بود
افرین که حافظه ی به این خوبی داری ماشاللههههههههههههههههه
اخه من خاطرات کودکی رو در این سن خیلی کمرنگ به یاد دارم


سلام
ممنونم عزیزم من که یه چیزایی از دو سه سالگیم هم یادمه
سمانه مامان پارسا جون
15 دی 90 14:12
سلام ملی جون خوبی؟
میکی جون خوبه؟
مرسی بابت تبریک و محبتت عزیزم
ایشاا...تولد گل پسرت.
این جریان اسمهارم خوب اومدی
آخه بچه چه گناهی کرده اول با کلی زحمت واسش اسم انتخاب میکنن بعد چه لقبهایی بهش میدن
ولی عیب نداره هر چی بود تو و ما رو برد به خاطرات خوراکیهایی که اسماشون هیچ وقت از یادمون نمیره.
مواظب خودتون باشید.

سلام عزیز دلم
ممنون ایشالله صد سالگیش رو واسش جشن بگیری
ممنونم شما هم همینطور

مامان ماهان
24 دی 90 16:01
خیلی باحاللللللللللللللللل بود