میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

نمی تونم ببینم از تو دورم

1390/12/2 22:24
نویسنده : ملی
373 بازدید
اشتراک گذاری

هنوز عادت به تنهایی ندارم
باید هرجوریه طاقت بیارم
اسیرم بین عشق و بی خیالی
چه دنیای غریبی بی تو دارم

میکاییلم

امشب اولین شبی که مرد خونه شدی ، بابایی رفته واسه یه ورک شاپ کوالالامپور ، تا حالا اینجا تنها نبودم خونه خیلی یه جوریه ، جاش بدجور خالیه دلم تو همین چند ساعت خیلی براش تنگ شده  ،  کنار هم بودن بد جور وابستگی میاره واسه خودم احیا گرفتم تنهایی تو دو ساعته که   خوابیدی اما من بیدارم الکی بیدارم و فکر میکنم به هر دری به گذشته به حال به آینده .

چجوری من یه مدت دور ازش زندگی می کردم راستی چی کار می کردم اون روزا گاهی فقط پنج دقیقه تلفن تنها راهه ارتباطیمون بود

چه بهایی رو واسه این مدرک بابایی ما دادیم چقدر این مدرک زجرمون داد چقدر دوری چقدر تنهایی چقدر فاصله چه روزهایی به تکیه گاهش نیاز داشتم و نبود روزی که تصادف کردم و ماشینی رو که هدیه قشنگه خودش بود و از جونم هم بیشتر دوستش داشتم جلوی چشمام خورد و خاکشیر شد و مجبور بودم تنهای تنها از این تعمیرگاه به اون تعمیرگاه برم ، بیمه برم تازه نباید هم بهش می گفتم اینجا تنها بود دلش می گرفت .

روز سخرانی پایان نامه ام چقدر دلم می خواست بین اون همه آدم نشسته باشه و نگاهش بکنم و دلگرم بشم تا پاهام نلرزه .

وقتی که می خواستم ماشینمون رو بفروشم چقدر تنهایی بنگاه به بنگاه رفتم چقدر حرف و تیکه از اون همه مرده نتراشیده و نخراشیده شنیدم چقدر می خواستن سرم کلاه بذارن تا از روی ناچاری بخاطر روبه رو نشدن با اون جماعت دزد بازار با دوست پسر یکی از دوستام که خودشم هم ردیفه همونا بود رفتم چقدر موقع فروختنش اشک ریختم اصلا فکر نمی کردم آدم می تونه اینقدر دلبسته یه آهن پاره بشه و هزار شبه دیگه که می خواستمش و نبود مجبور بود که نباشه داشت و داره تلاش می کنه که زندگی مون بهتر بشه خودش چه شب هایی رو کشیده نمی دونم ؛مر ده حرف نمی زنه که اما از اس ام اس هایی که قبل از خواب برام میداد می شد فهمید که برو نگاهه ماه کن منم دارم نگاش می کنم یا این شعر رو می نوشت :

بردی از یادم . دادی بر بادم . با یادت شادم
دل به تو دادم . در دام افتادم . از غم آزادم
دل به تو دادم . فتادم به بند
ای گل بر اشک خونینم نخند
سوزم از سوز نگاهت هنوز
چشم من باشد به راهت هنوز





 

هنوزم گاهی به عادت اون روزا این آهنگو شبا از موبایلش گوش می ده اما قلبه من با شنیدن این آهنگ میلرزه .

چقدر تنها تو اتاقه خوابگاه سختش بوده اینکه وقتی اومده با خودش لج کرده و عین مرتاض ها زندگی می کرده نه یخچال خریده بود نه میوه فقط یه چیزی خورده که از پا نیفته ، وقتی بعد از چند ماه اومد نمی شناختمش با ریش بلند ؛ لاغر شده بود و کلی موهاش ریخته بود تو بغلش احساسه غریبی می کردم

هییییییییییییی بابا !!! ساعت سه نصفه شبه منم دارم نبش قبر می کنم حالا که امشب بیدار نشدی من بی خوابی زده به سرم ، پا شم برم .

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان محمدجان
2 اسفند 90 23:37
چه لحظات سختی
تنهایی
بین اون جماعت دزد
تصورش هم واسم سخته
عزیزم
ایشالله سراشیبی زندگیتون هم فرا میرسه
اینهمه زحمت و دوری مگه میشه نتیجه نده
ملی جون شاید فکر کنی شعاره
اما منم یکی دو دوره ی سخت تو زندگیم داشتم
سخت بود اما یه عالمه درس داشت واسم
احساس میکنم پخته شدم و تو اون سختیها رشد کردم
تجاربی که غیر از این موقعیت ها هرگز بدست نمیاوردم
موفق باشی دوست خوبم


ممنونم دوسنه گلم واسه جمله های قشنگت
می دونم که شعار نیست کم تجربه شو نداشتم
اما بودن تو اون لحظه ها سخته اما بعدش می بینی که نه اینقدر ها هم بد نبوده
سمانه مامان پارسا جون
3 اسفند 90 11:04
تحمل این روزهای سخت کار هر کسی نیست ملی جون
شاید اگر من جای تو بودم هیچ وقت طاقت و توان تو رو نداشتم
ولی آفرین به تو و این روحیۀ بالات .معلومه که بدجوری همسر خوبت رو دوست داری
چون اینها همه فقط کار عشقه
مطمعنا بعد از اینهمه سختی و دوری ، راحتی و آسایش دراز مدتی پیش روتونه . میدونم که خودت هم به این یقین داری


چه قدر حرفای تو به دلم می شینه و آرومم می کنه ایشالله که همینی که می گی باشه البته برای همه
محيا كوچولو
4 اسفند 90 23:22
دور بودن ها باعث ميشن آدم قدر لحظه هاي پيش هم بودن رو هزار برابر بيشتر درك كنه


آره اما به غم و غصه هاش نمی ارزه
mamane mohamadreza
5 اسفند 90 0:12
Oomadam halaliyat betalabam delam rish shod ......
Cheghadr aziyat shodi khahaaaaaaar , elahi begardam , vali khodemoonim ajab shirzani hastiya afariiiiiin
Khob ba ejazatoon ma sobh mirim tehran va zohr parvaz darim be najaf , doa kon shahid nashim
Doostetoon daram


الهی قوربونت برم
ایشالله حلال زندگیت به سلامت برین و برگردین
فدات شم ما که در برابر شما گربه هم نیستیم شیر کجا بود
خاله ی امیرعلی
5 اسفند 90 11:29
سلام عزیزم
واقعا دوری از عزیزترین کست که میشه گفت به نوعی تمام زندگی آدمه خیلی سخته
انشالاه که همیشه در کنار هم زندگی خوشی داشته باشید و عاشقانه هاتون مستدام و پایدار و هیچ گاه از هم دور نباشین
راستی خانومی من یه چیزی کشف کردم پس موهای همسری بخاطر دوری از شما ریخته؟آره؟ هی وااااااااای من
ببین چقدر دوست داره خوش بحالت

هههههههههه حالا همش هم بحاطره من نبوده گذشت زمان بوده ؛ ممنونم عزیزم

مامان ماهان
6 اسفند 90 17:12
سلااااااااااااااام عزیزم چقدر ناراحت شدم
واقعا سخته عزیزم میفهمم چی میگی
باور کن عشقی که بین شما بوده بهت این همه تحمل و صبوری داده تا بتونی غم دوریشو تحمل کنی
الهی که از این به بعد روزای خوب و خوشی رو در کنار عزیزانت داشته باشی و از زندگی لذت ببری


سلام گلم
ایشالله که همه زندگی خوبی رو داشته باشن
ممنون که با منی
منا مامان الینا
8 اسفند 90 18:48
سلام ملی جون دوری از عزیزان واقعا سخته منم پارسال این موقعا بود که از نوید دور شدم و بخاطر موقعیت کاریش باید میرفت تو بیابونا سر چاه و جایی که موبایل آنت نمیداد یادمه شب اول تا صبح گریه کردم و با اینکه میدونستم گوشیش آنتن نداره تا صبح 120 بار شمارش را گرفته ام !چه روزهای سختی بود اما خدارو شکر تموم شد انشالا این غربت نشینی شما هم هر چه زودتر تموم بشه و واسه همیشه برگردی ایران
سارا-تارا
22 اسفند 90 9:09
آخی چقدر سختی کشیدی مامانی گل... هم شما هم شوشو.. ایشالا... زودی تموم میشه..


دعا کن عزیزم ایشالله
sepehri
5 تیر 91 21:15
چقد سخت ولی الان که من خوندم پست اخرو پیش هم بودین