سه تا از اولین های میکاییل
سلام قند و عسلم
امروز منو کشتی تا الان خوابیدی از هفت صبح که ماشالله عین خروس بیدار می شی فقط یه چهل دقیقه خوابیدی خوابت می اومد اما مقاومت می کردی که نخوابی .
گذاشتمت تو کالسکه که تکونت بدم اما اعتراض کردی منم اهمیت ندادم به اعتراضت یهو دیدم الکی داری زور می زنی که گریه کنی خیلی صحنه خنده داری بود زبونتو دراورده بودی بیرون صداتو نازک کرده بودی که منو گول بزنی .
بعد از دو ساعتی سر و کله زدن باهات که نمی خوابیدی منم گذاشتمت تو تختت اما به شدت گریه کردی جوری که برای اولین بار اشکهات سرازیر شد و با یه مظلومیته خاصی بلاخره تو بغلم خوابت برد .
و سوم مورد این بود که امروز برات حریره بادوم درست کردم خوردی و فکر می کنم بدت نیومد چون همه رو خوردی همه که می گم یعنی کمتر از سه تا قاشق چایخوری .
خوب بخواب مامانی
بعدان نوشت : باید عرض کنم که بعد از ده دقیقه بیدار شدی و الان کنار من نشستی داری با پاهات که جدیدان پیداشون کردی بازی می کنی .