میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

مکاییله 6.5 ماهه

1391/1/19 22:24
نویسنده : ملی
448 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم پسرم گلمممم  

چقدر لذت بخشه دیدن بزرگ شدنه تو دیدنه کارهای جدیدت که هر روز نو می شه  چقدر حض می برم وقتی سرت روی شونم می ذاری یا از ته دله کوچولوت  بهم می خندی و دستات  رو باز می کنی تا بغلت کنم

این روزا از هر دو طرف غلط  می زنی  و یا این غلطتیدنات تا یک متر هم  جا به جا می شی

عاشق خاموش و روشن کلید های برقی که بالا و پایین شون  کنی اما هنوز نمی دونی که به چراغ ها ربط داره

کنترل تلویزیون رو خیلی دوست داری تا می بینی برشون می داری و محکم می کوبیشون روی میز -آخه مامان جان نمی دونی که اگه وسایله مامان اشرف خراب شه شرمندگیش واسه من می مونه -

اوه اوه  !! این روزا  دو تا کار واسم خیلی سخته اولیش غذا دادن به تو بد غذاست نمی دونی چه انرژی ازم می گیره تمام بدنم درد می گیره دهنت رو محکم می بندی گریه و زاری بیا و ببین ؛ از ناراحتی می خوام دق کنم وقتی میبینم غذا نمی خوری - حالا من چی کار کنم ؟؟؟ -

دومین کار سخت اما بامزه اینه که وقتی می خوام جاتو عوض کنم مگه می خوابی دیگه ، صد دفعه غلت می زنی و هر چی که اطرافت می گیری کرمها و پماد ها رو دولا می کنی  بسته پوشک رو برمیداری و .. باید دایم برت گردونم اما تو آروم نمی گیری .

نشستن رو خیلی دوست داری و به هر وضعیتی ترجیح می دی . با روروئکت دیگه می تونی همه جا بری اما به کندی  ؛ سایبونه کریرت رو خودت بالا و پایین می کنی و چقدر از این کار حسه خوبی بهت دست می ده .

و در آخر  اینکه خودتو به سختی  میاری پایین تا شست پاتو با چه طعم و مزه ایی و ملچ ملوچی بخوری

  

 

 

بیشتر از همیشه عاشقتم

- پی نوشت 1: چقدر این روزها تنبل شدم نوشتنم نمیاد ، بی حوصله ام ، بیرون هم که نمیرم همش خونه ام چرا شو خودم هم نمی دونم حتی یه عکس درست حسابی هم مدتیه از تو نگرفتم ، زمان بزام به سرعت می گذره اصلان امروز چندمه ؟؟؟ تاریخ رو گم کردم . یه جورایی احساسه برزخی دارم اما غمگین نیستم شاد هم نیستم خنثی خنثی ؛ این شکلی ام : خنثی

پی نوشت 2 : این شکلک های زیبا کننده وبلاگ ، لاینر ها چرا اینجورین استفاده می کنی با کلی امید و آرزو بعدان میای میبینی ضربدر جای همشونه خوب آخه یعنی چی ؟؟؟؟ عصبانی

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مری
19 فروردین 91 11:51
سلام عزیزم چقدر خوبه که هستی چقدر احساس همذات پنداری دارم باهات منم دقیقا این حالتا رو دارم وجودت و حرفهات بهم آرامش میده میکائیل جون خیلی ناز شده ماشالا دو تا بوس گنده از اون لپاش بگیر تروخدا دلم ضعف رفت براش میبوسمت


سلام جونم
الهی قوربونت برم من چه خوبه که تو هستی و من حسه تنهایی ندارم عکس جوجو تو برام بده
مرسی خاله
آوين
19 فروردین 91 13:17
من فداي اين مرد كوچك بشم با اون بلوز مردونه اش من بميرم براي اون لباي خوشگلش
ملي جونم تو رو خدا براش يه اسپند دود كن
هفت ماهگيت مبارك عشق خاله
ببخشيد بي ادبي يادم رفت سلام كنم
سلام


سلام به روی ماهت عزیزم
این حرفا چیه عزیزم
چشم به مامانم هم میگم اسپند دود کنه
خدا نکنه خاله جون جونت هزار ساله
محيا كوچولو
19 فروردین 91 14:15
سلام خاله جوني، خوبي؟
اومدم ديگه، الانم دارم نوشته هاي شما رو ميخونم
راستي 7ماهگي ميكي جون هم مبارك


سلام خاله ایی
چقدر دلم برات تنگ شده بود
ممنون عزیزم هنوز ده روز مونده
خاله ی امیرعلی
19 فروردین 91 14:44
سلام به روی ماه ملاحت نازنینم
واقعا دوستم منو شرمنده میکنی شما خیلی به من و امیرعلی لطف دارین
خانومی این روزا کلاسام شروع شده و مهم تر اینکه مثل شما خنثی شدم یعنی دستم به هیچ کاری نمیره واسه اینه که دیر بع دیر میام فدات بشم من
واااااااااااااااااای خاله الهه فدات بشه با غلطیدنات ماشالاه برا خودت مردی شده
کلا بچه ها تو این سن بد غذا هستن
ای جوووووووووووونم چه عکسی کلی روحیه گرفتم هه هه هه خوشمزس خاله؟


سلام عزیزه دلم
می گم چقدر جو خنثاس یا هوا اینجوریه )
آخه خیلی ها نوشتن که خنثان
بعد مشقاتم خوب بنویس تا 20 بشی

محيا كوچولو
19 فروردین 91 23:52
كارهاي جديد مبارك ميكي ناقلا! تا ميتوني مامامي رو اذيت كن! چه كيفي داره! منم يه بار همه ظرف كرم رو ماليدم به در و ديوار و لباسام و ...
بعدش قيافه ماماني و بابايي خيلي جالب شده بود!
ولي خاله خودمونيم قبلا كه از اونور آب مينوشتي روح نوشته هات شادتر بودن!


آی آی محیا !!!
بد آموزی رو نداشتیم چرا مامانی رو اذیت می کنی گناه داره خوب به اندازه کافی کارهای شما وروجک ها رو داریم
راست می گی ؟؟؟ خودم به این موضوع فکر نکرده بودم /؟؟؟


خاله ی امیرعلی
20 فروردین 91 11:47
خصوصی داری عزیزم


ممنونممممممم دیدمش
zeinab
20 فروردین 91 15:42
جیگر اون شست پاتو بده ما هم بخوریم مگه چقدر خوشمزه آخه



خاله جون ما به شما فقط شکلات می دیم بخورین


مامان کوروش
21 فروردین 91 11:34
ببین چجوری انگشت پاشو می خوره
کوروش هم همینطور بود
یک ملچ ملوچی می کنن آدم فک می کنه چقد انگشته خوشمزه است
البته واقعا همینطوره

r>







نمی دونم من که سرم به پام نمی رسه نمیدونم خوشمزه اس یا نه








سمانه مامان پارسا جون
22 فروردین 91 0:06
قربونت برم جیگرم


مرسی خاله جونی مهربون
مامان کوروش
22 فروردین 91 11:00
پای تو رو نگفتم که عزیزم
پای نی نی ها مون رو می گم


مامان گیسو
23 فروردین 91 16:28
عاشقتمممممممممم


خاله ما بیشتر عاشقتیم تو رو خدا زود به زود بیا
سارا-تارا
27 فروردین 91 7:58
گل پسر چقدر آقا شده. ماشاا...


مرسی خاله
منامامان یسنا
27 فروردین 91 18:56
سلام عزیزم ببخشید که دیر به دیر میام سرمیزنم..اصلا فصل بهار یه خاصیتی داره که س وحال هیچ کاری رو تداری..بچه ها چون برای بار اول غذا میخورند زیاد خوششون نمیاد رفته رفته عادت می کنند..


سلام اتفاقان به فکرت بودم که کم پیدایی
ممنون که اومدی
مامان ماهان
28 فروردین 91 9:50
ای جووووووووووووووووووونم فدات بشم من
میبینم که حسابی شیطون شدی عسلم غذا بخور تا زود زود بزرگ بشی
10000 ماشاالله به گل پسر ناز ما


مرسی خاله مهربونی چشمممممممممم