میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

اتفاقاته هفته سی و سوم

1390/5/9 14:14
نویسنده : ملی
469 بازدید
اشتراک گذاری
سلامممممممممممممممممممممممم قند و عسله مامی
 
مامی ماشالله یه شکمی واسه خودش دست وپا کرده  و با رونده بزرگ شدن شکمم توانه من هم کم میشه هفته قبل با مامان اکرم رفتیم بیرون و من مجبور شدم سه طبقه رو باهاش برم بالا که عزیزم چشمت روزت بد نبینه رفتم بالا اما دیگه نمی تونستم بیام پایین مونده بودم وسطه پله ها، دو تا پاهم عضله هاشون کامل قفل کرده بود نمی دونی  با چه بد بختی خودمو پایین رسوندم اما بعدش تا  دو روز  از درد خوابیدم انگار یه تریلی هیجده چرخ از روم رد شده بودشِـــکـْـلـَکْ هــآے 
خــآنــــــومـے اصلان فکر نمی کردم که اینقدر فرق کرده باشم .
 
 
 

روزه سوم مرداد هم نوبته دکتر تغذیه داشتم که با کماله افتخار مامی مورده تشویق قرار گرفت شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے  که وزنش ثابت مونده بود و اضافه وزنش از 8 کیلو به 7 کیلو رسیده بود اینقدر خوشحال شده بودم که شبش کلی خوراکی واسه خودم جایزه خریدمشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

 


خاله الهام هم با  دختره کوچولوش ستاره اومدن پیشمون    تا هم تنها نباشیم هم اینکه وسایلت رو آماده کنیم عزیزه دلم ؛ بهمین خاطر روزه چهارم صبح اول شروع  کردیم به دیدنه همه سیسمونی فروشی ها تا بتونیم تصمیم بگیریم بهترین چیز رو از کجا بخریمشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے  بعد از ظهر هم که شد دوباره رفتیم سیسمونی شمیم که قبلان ازش خریده کرده بودیم اول از همه زختخواب و قنداق فرنگی رو انتخاب کردیم که خریدش حدوده دو ساعت و نیم طول کشید تمامه لحاف هاشونو رو دونه به دونه باز میکردیم و روی یه تختی که شبیه تخته خودت بود میبردیم و امتحان می کردیم بعد از اون هم ساک وسایل و یه سری از لوازم که باز هم آخرش منجر شد به منفجر شدن کمر  و پای من که دیگه نفس هم بزور میکشیدم
 
 
 
 
 
صبح روزه بعد 4 مرداد باز نوبته چکه آپه دو هفته ایی دکتر کرم نیا بود که متاسفانه خانوم دکتر سرش غلغله  استشِـــکـْـلـَکْ
 هــآے خــآنــــــومـے و سه ساعت و نیم تو نوبت نشستم اما خدا رو شکر که همه چیزه تو و من نرمال بود  .
 
 
روزه ششم هم باز به خریده شیشه شیر از یه فروشگاه ، یه دست لباس از یه جای دیگه و کلی اینور اونور کردن گذشت   ؛ میگم وسواس هم بد دردیه،  خوبه حالا من محدودیت دارم تو خریده وسایل و نمیتونم چیزه زیادی بخرم و بیش   تر از 60 کیلو نمیتونیم بار ببریم   .
 
خدا رو شکر بلاخره غروب روزه هشتم خریده وسایلت تموم شد    اما واقعان برام سخت بود یکی از دوستام بهم گفت زودتر کاراتو انجام بده آخراش برات سخت می شه     اما من باور نکردم و چوبش رو هم خوردم  .
ان شالله بابایی که اومد و دوربین رو آورد چند تایی عکس میگیرم واست  میذارم  .
 
 
 
 
الهی قوربونه اون قد و  بالات برم من ، فدای تو بشم من ، که با خریده هر چیزی تو رو تجسم میکنم ، تا نیای نمی تونم باور کنم که بیدارم و هیچ کدوم از این اتفاق های خوب یک خواب نیست .
الان هم که دارم برات می نویسم ساعته دو شبه وداری تو دلم سکسکه می کنی و منو ذوق مرگ می کنی باسکسکه هات   . حرکت هات هم خیلی فرق کرده و خودم هر هفته از نوعه تکون هات  احساس می کنم که داری بزرگتر می شی  
 
 
 
 
تو نفسمی   ؛ همه کسمی
دوستت دارم
 
 
 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان شازده کوچولو
9 مرداد 90 2:58
سلام نقطه جونم میدونی عشق خاله ایییییییییییی مواظب ملی جونم باش ، هر چی باشه مرد خونه ای فدات شم
مامان نی نی ناز
9 مرداد 90 19:23
سلام عزیزم... وسایل نی نی مبارک.... ان شالله به دل خوشی مصرفشون کنید.
مامان علي
9 مرداد 90 22:51
سلام ملاحت جون.زودتر عكساشو بذار تحمل نداريم


چشمممممممممم
ریحاته
10 مرداد 90 15:56
سلام دوست جونم،
خانمی خسته نباشی.
چقدر خوب کاری کردی خریداتو کردی.
منم دیگه باید کم کم دست به کار شم؛
عزیزم مواظب باش بهت فشار نیاد.
راستی،
دیگه چیزی نمونده هااااااااا.
عکس وسایلارو هم زودی بذار ببینیم چه کردی.
ملی جونم من از سیسمونی هیچی سر در نمیارم.
اگه مارکای خوب وسایل بهداشتی مثل پستونک و شیشه شیر و ... رو میدونی واسم بفرست.
ممنون میشم.
چشم عزیزم



مامان شازده کوچولو
10 مرداد 90 17:30



منم بوووووووووس
مامان پارسا جون
11 مرداد 90 2:21
سلام عزیزم
خداروشکر که همه جیز رو به راهه


بله خدا رو شکر
ریحاته
11 مرداد 90 17:08
سلام ملی جونم، من یه دو هفته ای میشه نیومدم آکوا، اما ایشالا از هفته دیگه سعی میکنم منظم بیام. ممنون از راهنمائیت مهربوووووووووون. آخییییییی تو هم نی نی رو دیدی؟ من که همش با خودم قیافه اش رو مرور میکنم تا یادم نره چه شکلی بوده. منم موافقم با حرفت احتمالأ خدا به نی نیا چند ساعت مرخصی داده بیان پیش ماماناشونو برن؛ احتمالأ الان یزدان و کارن جون هم تو بهشت دارن به هم میگن که ما رو دیدن! فکر کن یه درصد اینجوری باشه!! عششششقولانه مهربون من هر وقت خواستم برم آکوا سعی میکنم قبلش بهت خبر بدم که اگه شد ببینیم همو. به نقطه هم سلام برسون، آی بخورمششش.
مامان قندعسل
11 مرداد 90 22:13
سلام عزیزم خسته نباشی ...مبارک باشه سیسمونی پسر گلمونحتما عکسشو بذار منتظریم


حتمان ممنونم
مامان ماهان
12 مرداد 90 10:06
سلام عزیزم
مبارکهههههههههههههه عزیزم
الهی به سلامتی ازشون استفاده کنی


قوربونت برم ممنونم بوووس
مامان شازده کوچولو
12 مرداد 90 14:48

دلم براتون تنگ شده
مواظب خودتون باشید ، حسابی به خودتون برسید
تا بابادانیال میاد سرحال باشید ، زیاد به خودت فشار نیار عزیزم (پیاده روی زیادی و ...)



دله منم برات تنگ شده عزیزممممممممممم
مریم
24 مرداد 90 14:06
می گم ستاره دختر خوبی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


بله ستاره خانوم ، ستاره ماهه قوربونش برم