آقای رئیس ؛ مرخصی

 از روزی که نامت ملکه ی ذهنم شد احساس می کنم جمجمه ام با شکوه ترین امپراطوری دنیاست·

سلام میکاییلم

راستش چشمام درست نمی بینه ، سرم سنگینه ، حسابی قاط زدم احتیاج به پاس ساعتی دارم  به یه باز سازی ؛ خیلی خسته ام

چند وقته دیگه خوب نمی خوابی قبلان فقط دو بار شب بیدار می شدی شیر می خوردی و تا صبح ساعته هشت که بابایی رو بیدار کنی بره دانشگاه

اما الان هر ساعت یکبار بیدار می شی دیشب دقیقان شش بار بیدار شدی اینقدر از خواب می پرم که دائما سر درد دارم ؛ کاره خونه و آشپزی و حمام روزانه ات بازی با شما هم روشه .

دیشب ، شروع ساله نو میلادی بود با بابایی رفتیم بیرون بعضی فروشگاه ها تخفیف خوبی زده بودن اما ماشالله مگه مجال دادی چیزی ببینیم جدیدا وقتی کلافه ایی صدای BOOOVE رو در میاری هر کاریت می کردم همین صدا رو در میاوردی تا اینکه فروشنده ها اومدن گرفتنت و تو حسابی باهاشون گرم گرفته بودی و بگو بخندی راه انداخته بودی و تا من گرفتمت دوباره BOOVEE

به بابایی گفتم اونوقت فکر کردی ما با این شازده کوچولو می تونیم مسافرت بریم ؛ یادش بخیر پارسال واسه ساله نو رفتیم سفر، اون موقع تو سلول بودی و داشتی به سرعت تقسیم می شدی و من بی خبر از سلولی بودم که همه قرار بود تو تک تک سلول هام نفوذ کنه . 

با همه خستگی هام

عاشقتم میکاییل