میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

وقتی که ما نبودیم ...

1390/12/17 11:24
نویسنده : ملی
1,061 بازدید
اشتراک گذاری

میکاییل در هتل بین المللی کوالالامپور

ببخشید اگه چشمای قشنگتون درد نمی گیره تشریف بیارین ادامه مطلب

 

سلام به همهniniweblog.com

الان که دارین این پست رو می خونید فکر می کنین کجام ؟؟؟؟؟؟

بعلهههههههههههههه من ایرانمniniweblog.com

من اومدم هوراااااااااا یعنی ما اومدیم هورااااااااااااا من و میکاییل دو تایی

بابا جون رو نتونستیم بیاریم

این ماجرا طولانیه .

 

یکشنبه 7 اسفند :

راستش هفته قبل داشتم به این فکر میکردم که یادش بخیر سال قبل 9 اسفند بلیط داشتیم برای ایران چه هیجانی داشتم اما نمی دونستم که مرغ حق تو آسمون دقیقان بالای سر من بود و امسال 10 اسفند راهیم ، اما امسال از اصلان هیجان و شور و شوق پارسال رو ندارم

اول ابنکه دلم نمی خواست بابا جون رو تنها بذارم مخصوصان موقعه تحویله سال

دوم اینکه فکر اینکه چجوری من باید شما رو 9 ساعت تو هوا نگه دارم ما که آدم بزرگیم از پا در میایم وای به حاله تو

اصلان جا به جایی برای من سخته از ساک بستن و باز کردن هم متنفرم تو هم که ماشالله نمی ذاری من کاری بکنم چند روزه می خوام چند تا خرید بکنم یکم سوغاتی بخرم مگه تو میذاری ؟؟؟

اما تنها دلیلی که باعث شد راهی بشم واسه این بود که دیدم بابایی با وجوده ما به کاراش نمی رسه وقتی از دانشگاه میاد خسته اس می خواد یه استراحت بکنه و به کاراش برسه

منم که از صبح با تو خونه ام وقتی میاد انتظار دارم کمکم کنه عصر که می شه بیرونی بریم اما خوب نمی شه الان الویته ما تموم شدن درسه باباییه و تازه باید امتحانه آیلسش رو هم بده .

همه اینها شد دلایلی که ما چهارشنبه ساعت 4 راهیه ایران می شیم

اما من چیزی به مامان اشرف و خاله ها نگفتم واسه همین هم این پست رو بعدان آپ می کنم چون خاله الهام از این وبلاگ خبر داره . فکر کن مامان اشرف در باز کنه ببینه من و تو پشت دریم عکس العمله جالبی خواهد داشت زبانکده محصل .

دوشنبه 8 اسفند :

وای چقدر کار کردم و چقدر کار دارم !!!! تا جایی که تونستم سعی کردم خونه رو تمیز کنم و یه مقدار غذا واسه بابایی درست کردم گذاشتم فریزر محصل

دلم می خواد یه 4 - 5 ساعتی بخوابی تا من همه کارامو بکنم اینم جز آرزوهای محاله ، این خرید سوغاتی کلافه ام کرده مخصوصان خرید واسه مامان اشرف آدم نمی دونه واسش چی بخره بسکه مشکل پسنده اینقدر عینه روانی ها نگاهه اجناس می کنم که سرم گیج می ره . چیزی هم که می دونم می پسنده راستش فعلان از قدرت خرید من خارجه می دونم خودش هم راضی نیست که من یه کیفه سیصد چهارصد تومنی واسش بخرم اما دسته خالی هم که نمی شه رفت خدایا شدیدان به کمکت نیاز دارم به جاش تا تونستیم برای تو با بابایی خرید کردیم .

فردا صبح ساعت 6 می ریم فرودگاه که بریم کوالالامپور یه روز می مونیم بعد عازم میشیم از وقتی فهمیدم می خوایم بریم از دلشوره دارم می میرم که تو هواپیما اذیت نکنی .کلان من از اون دسته افرادم که از ترس مرگ هر روز می میرن ، والا !!!!

اینجا اینقدر گرم شده که نگو برعکس شنیدم کرج برف اومده و قراره هنوزم بیاد وای !!!! باز هم دلشوره نکنه تغیر شدید آب و هوا اذیتت کنه

احتمالان بقیه مطالب میره از ایران

جمعه 12 اسفند

عزیزم الان دو روزه که اومدیم و هر دو هم سرما خوردیم هنوز خونواده من در جریان نیستن به غیر از محمدرضا پسره خاله زهره آخه قراره اون ما رو ببره خونه مامان اشرف سفر به کوالا لامپور هم سخت بود هم خوب بود بماند که پرواز از دست دادیم به خاطر 3 دقیقه و معطل شدیم اما بابایی ما رو برد به هتلی که من عاشقشم و ازش کلی خاطره دارم خاطره روزهای اولی که اومده بودم پیشش تغیر روحیه خوبی بود هر چند که کوتاه بود

میکی و برجهای پتروناس

 

 

و باز هم صحنه مزخرف خداحافظی و بغضه گره خورده هر چند که حمل اون هم ساک سنگین و کالسکه گریه های تو که باید تو بغلم می بودی همش و9 ساعت پرواز خیلی سخت بود اما برای بابایی خیلی سخت تر بود خداحافظی از تو و اینکه بغلت کرده بود و گریه می کرد وای خدا چه لحظه های بدی بود  

اینم پدر و پسره گریان

خسته و داغون ساعت 9.5 به وقت تهران رسیدیم مامان اکرم و عمو امیر اومده بودن 11 شب رسیدیم خونه مون اونا رفتن ما دو تا موندیم  .

وای خونمون چه حسه خوبی داره چه آرامشی آخ که چقدر جای بابا جون خالی بود جای جای خونه یادآور روزهای بارداری و نوزادی تو بود هنوز لباس حاملگی هام به چوب لباسی بود لباس های نوزادیتو می شد گوشه کنارهای اتاق خواب پیدا کرد و هجوم یه عالمه خاطره روزه رفتن به بیمارستان روزی که با تو اومدم و .... وای خدا چقدر اینجا راحته دیگه اتاق خواباش 19 پله نمی خورن و من مجبور نیستم تو روز ده بار بالا پایین کنم وای دستشویی ها آب گرم دارن آخیش چه کیفی می ده دستات با آب گرم بشوری و ظرفا رو تو آب گرم بخیسونی

هر دومون سرما خوردیم و این اولین مریضی توئه همش عطسه می کنی و اون مماغ کوچولوت کیپ میشه که من با هزار زحمت برات تمیزش می کنم اما فایده نداره krank01.gif

شنبه ١٣ اسفند :

این یه قسمت از چت من و بابایی برات کپی ، پیست کردم :cute thingsDani: taze fahmdma k Michael che jaei to deLam dare
mhp2011: elahi
Dani: kheili ziyad k asLan dard gerfteh
Dani: az vaGti k raFteh
mhp2011: azizam
mhp2011: babaeiii dige

امروز شدیدان حاله هر دومون بده و حاله من بدتر به یاد پارسال که باز اومدم مریض شدم اما نمی تونستم دارو بخورم بابایی برام آش می خرید که خوب بشم و یه چیزه آزار دهنده اینجا اینه که هوا یه هو برامون خیلی خشک می شه همه بدنمون پوسته می شه تو اونجا اصلان کرم مرطوب کننده استفاده نمی شه امروز دیدم صورت قرمز و پوسته شده برات کرم زدم تا خوب بشی  .

با اینکه خودم حاله خوشی نداشتم اما تصمیم گرفتم حتمان ببرمت دکتر واسه همین با عمو امیر عازم صارم شدیم و مثله همیشه کلینک اطفالش غلغله بود اولش می خندیدی و همه هم با ذوق نگاهت می کردن اما بعدش خسته و کلافه شدی دماغت هم کیپ بود خیلی سر و صدا می کردی جیغ می زدی منشیه دو بار بهم گفت برو بیرون وایسا بچه تون سر و صدا می کنه نظم اینجا رو بهم کی زنه که دفعه اول رفتم اما وقتی دیدم یه کم هوا سرده دوباره اومدم تو و بار دوم دیگه نشوندمش سر جاش که کلینکه اطفال اسمش با خودشه بچه اس چی کارش کنم آدم بزرگا هم تو این شلوغی کلافه می شن وای به حال بچه های کوچیک زبانکده محصل .

یکشنبه 14 اسفند :

دیروز دلم مامانمو می خواست با اون پرستاری منحصربه فردش پرستاری مامانم دم مسیحایی داره مرده رو زنده می کنه

اول فکر می کردم همه مامانا اینجورین اما بعدان فهمیدم نه واقعان همه هم اینجوری نیستن م.

امروز من بهترم اما تو از دیشب شدیدان بی حالی داروهاتو بهت دادم یکم خواب آورن و می خوابی دیشب بعد از پنج و ماه و نیم واقعان خوابیدم .

صبح با اون صدای عروسکیت همش سرفه می کردی و الان هم خوابیدی محصل .

پسرم ، عزیزم

اینقدر ناراحتم که نمی دونم باید چی بینویسم !!! فقط یک کلمه شرمندتم ، روم سیاه ، بد جور از خودم شاکی ام و حسابی با خودم قهر کردم حالا حالا هم آشتی نمی کنم زبانکده محصل

امشب مامان اکرم از بیرون اومد با یه رورئک قرمز قشنگ و یه عروسک که برات کادو آورده بود و حسابی قوربون صدقه ات می رفت تو هم حسابی برای اون و عمه پگاه دلبری می کردی می خندیدی و حرف می زدی . من و پگاه شروع کردیم به سوار کردن روروئک که من پا شدم جاتو عوض کنم اصلان هم کثیف نکرده بودی اما منه ... به سرم زد که بشورمت که اگه خوابت برد تا فردا راحت باشی  زبانکده محصل.

که بغلم بودی جعبه روروئک اومد زیر پام و ..................... چشمت روزه بد نبینه دو تایی با هم خوردیم زمین ، هنوز یادش تنم رو می لرزونه

صحنه آهسته افتادنه دایم جلوی چشمامه که تو با صورت اومدی زمین داشتم سکته می کردم الهی خدا منو مرگ بده با این مادر شدنم زبانکده محصل

دارم از غصه می میرم از درده خودم چیزی نفهمیدم اما جیگرم خون شده بود وقتی صدای اون گریه تو می شنیدم

باز هم خدا رو هزار مرتبه شکر می کنم که باز هم به خیر گذشت و پیشنویت ورم کرده و قرمز شده اما زانوی خودم داغون شده مثله یه توپ باد کرده و سیاه شده اصلان هم خم نمی شه حقمهkruecken.gif ،

بیچاره مامان اکرم پا گذاشت فرار و رفت از ناراحتی دلم برای اون طفلی هم سوخت با چه ذوقی اومده بود  .

بد به غرورم بر خورده ؛ اگه بابایی بفهمه چی ؟؟؟ چقدر سفارشت رو بهم کرده بود  .

سه شنبه ١٦ اسفند :

وای خدا !!! چقدر سخته ، ما به اصطلاح آدم بزرگا یادمون میره که تو از برگ گل لطیف تر و آسیب پذیرتری واسه خودمون از هر جا به هر جا می ریم و این فکر و نمی کنیم که یهو 30 درجه تغیر درجه هوا و از 80 % رطوبت به یه رطوبت جزیی اومدن واسه یه نی نی فرشته چقدر می تونه سخت باشه ، البته من این فکرا رو می کردم اما چاره ایی نداشتم ولی باید مقاومت می کردم و نمی اومدم این چند روز بی حالی و مریضی شما و دست تنها بودنم پدرم رو دراورد خداییش خیلی برام سخت گذشت   .

محمد گقته شاید امروز بتونه ما رو ببره خونه مامان اشرف منم تا جایی که تونستم یه کوله بار بزرگی بستم . خدا کنه امروز بریم خسته شدم ....................

نفسمی میکاییلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

محيا كوچولو
17 اسفند 90 16:14
رسيدن بخير، ميكي و ماماني! ايشالله اينجا حسابي بهتون خوش بگذرهپس بگو اين چند روزه پيداتون نبود مشغول مسافرت و شيرينكاريهاي بعد مسافرت بوديد!منم از ديشب سرماخوردمايشالله زود خوب ميشي


ممنون خاله جون ايشالله
monir
17 اسفند 90 23:31
salaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaam
khosh oomadi khahar
vaiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii meli
ba inke ta hala az nazdik hamo nadidim vali vaghti irani delam ghorse ke hasti
elahi bemiram vase hardotoon
khanomi hatman az dastgahe bokhar estefade kon
migan sardesh behtare vali man hardo dastgah ro daram va garm baram behtar javab dade
dar zemn az ghatre menthol ham tooye bokhar estefade kon baraye bacheha bizarare
baz ham behetoon sar mizanam


سلامممممممممم
منم اينجوريم داشتي مي رفتي كلافه بودم


آسمونی ها
18 اسفند 90 11:16
سلام
خوش اومدی به وطن !
چه یهویی اومدی
واقعا خوش اومدی



سلام
ممنونم
مری
18 اسفند 90 15:18
سلااااااااام ملی جون خوش اومدی ایشالا زودتر خوب بشی همیتطور میکی جونم!چندوقت کامپیوتر نداشتم دلم حسابی تنگ شده بود.راستش این نگرانی ها واسه همه ماماناس واسه همه هم پیش میاد.خیلی خودتو سرزنش نکن چشم روهم بذاری گذشته!!!!بی خیال!!!میبوسمت


سلام دوست خوبم
ممنون از توصيه ات منم مي بوسمت


خاله ی امیرعلی
19 اسفند 90 1:21
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام عزیز دلم سلاااااام قربونتون برم خوش اومدین صفا اوردین وااااای میگما چرا خبری ازتون نیس پس بگو اومدین ایران
خیلی خوشحالم ملاحت جونم واقعا از ته دلم میگم گلم کاش بیاین تبریز همدیگرو هم ببینیم
نااااااازی میکی جونم خیلی مواظب این پسملی باش پیشونیش خوب شده؟درد که نمیکنه؟ زانوی شما چطوره؟
واااای از خوشحالی دارم پر در میارم خیلی خوشحالم که پیش خونواده اومدین امیدوارم بهتون خوش بگذره و دوری از همسری زیاد دلتنگت نکنه

قوربونت برم زانوي من رياد اوضاش خوب نيست اما خوشحالم كه به د وستام نزديكم مرسي




سمانه مامان پارسا جون
20 اسفند 90 16:56
سلام ملی جون خوبی عزیزم؟
خوش اومدی رسیدن به خیر
خیلی خوشحال شدم وقتی یهو دیدم نوشتی ایران
شاخام در اومد آخه گفتی حالا حالاها نمیای
به هر حال بااینکه دوری از همسر خیلی سخته ولی امیدوارم کنار خونوادت بهت خوش بگذره و حسابی لذتشو ببری
ایشاا... که زودتر هم حالتون خوب بشه
الان بهترین؟


سلام گلم
اومدنم یه هویی شد واقعان سخته تا حالا با یه بچه تنها نبودم
الان حوبیم خدا رو شکر

منا مامان الینا
21 اسفند 90 11:29
سلام ملی جون
خوش اومدی عزیزم میکاییل خوبه؟وقتی پستت را میخوندم نمیدونم چرا دلم گرفت حس میکنم که خیلی ناراحت باشی و دلت گرفته بوده حتما جدایی از بابایی واسه دوتاییتون سخت بوده و مریضی میکاییل و حودت حسابی ضعیفت کرده بود
امیدورام حالت زودتر خوب بشه حال هردوتون
منم باهات موافقم توی شرایط سخت هیچکس جای مادر خود آدم را نمیگیره انشالا بری پیش مامانت حال همه تون خوب خوب بشه و یه پست پرررر انرژی واسمون بنویسی

قوربونت برم که اینقدر خوب حال منو درک کرده بودی
اما الان خوبیم و بازم سر و کله مون پیدا شده
آوين
22 اسفند 90 0:32
سلام عزيزم رسيدن به خير
اينقدر خودت را نگران نكن همه بچه ها مريض ميشن بميرم برات دوست جوني ميدونم هر وقت به صجنه افتادنت فكر ميكني چه حالي داري
پيشاپيش عيدت مبارك


ممنونم عزیزم عید شما هم مبارک
مرسی که درکم می کنی دوست جون
مامان کوروش
22 اسفند 90 8:55
سلام رسیدن به خیر
سرما خوردگی چیز خاصی نیست انشا... زود خوب می شین
غصه نخور همه مادرهای یه همچی سوتی هایی حداقل یه بار دادیم
میکائیل نازو ببوس


سلام ممنونم
تو هم از این سوتی ها دادی ؟؟؟
سارا-تارا
22 اسفند 90 9:13
آخی نازی ایشالا.... تعطیلات عید در کنار خانوادتون بهتون خوش بگذره. دوری هم سر میشه مامان گل و زودی بر میگردی پیش شوشوتون...
شرمنده بی ادبی نباشه من عادت دارم به شوهر میگم شوشو. با نمک تره ! مگه نه؟


فدات شم اینحرفا چیه راحت باش با من
منم با شو شو موافق ترم
مامان یسنا
22 اسفند 90 11:47
سلام به مامانی وقرشته ی اسمانی.....خوش اومدین.....خیلی خوشحال شدم....الهی اشکال نداره عزیزم عوضش عید امسال پیش خونواده هستین....ومطمئنم خیلی بهتون خوش میگذره وانشاالله بابایی هم بتونی دوری شما وفرشتش رو تحمل کنه به خودت سخت نگیر از ثانیه ثانیه مسافرتت استفاده کنید خوش یباشید....


سلام عزیزم
ممنونم ایشالله ، چشم عمل می کنیم .
خاله ی امیرعلی
22 اسفند 90 13:34
سلام گلم خوبی؟ میکائیل جونم خوبه؟
زانوی پات در چه حاله؟خوب شده؟ بمیرم برات گلم
انشالاه که بهتر بشی به مامانت اینا سلام برسون و خوش بگذره عزیز دلم


سلام دوسته خوبم
الان هر دومون خوبیم پام هم داره یواش یواش خوب می شه سلامت باشی ایشالله
خاله ی امیرعلی
22 اسفند 90 13:51
با یاد سرخی گونه هات..
درخشش چشمات ..
سوزانندگی لبهات..
داغی عشقت
از رو آتیش میپرم
دوستت دارم آتیش پاره پیشاپیش چهارشنبه سوری مبارک



ههههههههه ممنون خاله جون جونی
monir
22 اسفند 90 14:15
salam khanomi
khoneye maman ashraf khosh migzare???
halo roozetoon chetore
bia dige delam baratoon tang shod


سلامممممممممممممممم
دلم حسابی برات تنگ شده
اینجا هم خوبه بد نیست هر چند که خونه خوده آدم یه چیزه دیگه اس
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
23 اسفند 90 12:21
اولا خوش اومدی به ایران
دوما خدا بد نده. خیلی ناراحت شدم. خدا کنه تا الان دیگه خوب شده باشید عزیزانم


اولا ممنونم
دوما خدا به هیچ کس بد نده الهی
الان خدا رو شکر خوب شدیم
محيا كوچولو
23 اسفند 90 15:14
مثل اينكه حسابي مشغول عيد شدين! خسته نباشيد مبارك باشه


عید کجا بود خاله جون اینترنت نداشتم و بیشتر مشغول انجام وظایف مادریم
مامان گیسو
24 اسفند 90 18:36
وای نه خدای من چی خوندم
اومدیییییییییییییییییییی
ایییییییییییی جونمممممممممممم فدات چرا نگفتی ؟
دیگه نمی شه نبینمت این بار
الهی خاله فدات بشه عزیزم که مریض شدی
هزارتاااااااااااااا بوسسسسسسس
شمارت همون قبلیه عشقم ؟
بزنگم؟


قوربونت برم من عزیزم
حتمان میام می بینمت آره موبایلم همونه من موبایلم مرده بود دیگه شماره تو ندارم

خاله ی امیرعلی
25 اسفند 90 0:49
ملاحت جووووووووووووووونم؟؟؟
تورو خدا یه خبری بذار از خودتون؟ زانوت خوب شده؟ میکائیل جون بهتره حالش؟
ازت بعیده هااااا زودی بخبر پلیــــــــــــــــــــــز
نگرانم


ببخشید عزیزم
اومدم دیگه
سمانه مامان پارسا جون
25 اسفند 90 10:54
ملی جون کجایی
نگرانت شدم


فدات شم ببخشید
مامان یسنا
26 اسفند 90 16:39
____________ ______________ _____________ ____________ _____________ _____________ _____________ _____________ _____________ _____________ _____________ _____________ _______________ _________________ __________________ ___________________ ____________________ _________________ ____________ __________________ ____________ ___________________ __________________ ___________سلام___ ____________آپم_____ ____________________ ____________زود بیا_____ ____________منتظرم_____ _______________________ _____________________ _____________________ ___________________ _________________ ___________
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
27 اسفند 90 10:35
عزیزم بهتر شدین؟؟؟ خیلی به فکرتونم.
آرزوی سلامتی روز افزون دارم. باور کن هر روز میام به وبلاگتون سر میزنم شاید یه خبری ازتون بشه.


ممنونم عزیزم خدا رو شکر بهتریم
مامان ماهان
1 فروردین 91 1:34
سلاااااااااااااااااام رسیدن بخیر گلم
الهی که تعطیلات بهت خوش بگذره
میکائیل نازم رو ببووووووووووووووووووووس


سلام عزیزم
ممنونم