میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

وای !!!! واکسن !!!

1390/9/1 17:28
نویسنده : ملی
588 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام میکاییلم        

                            Orkut Scraps - Disney

سلام میکاییلم

با نردیک شدن به دو ماهگیت بازم تالاپ تولوپه قلبه من شروع شد که واکسن داری تو و باز خودم با دسته خودم باید ببرمت جایی که بهت سوزن بزن آخه این چه رسمه روزگاره !!!  با کلی فکره بی خود و غر غره الکی که خدا این ویروس و باکتری چیه آفریدی ؟؟؟

تازه بدتر اینکه با سیستمه اینجا آشنا نبودم و مامانه حواس پرتت که کارته واکسنت رو هم فکر می کرد آورده اما هر چی می گرده می بینه نیست حالا خدا رو شکر که بیشتره ایرانی های اینجا پزشکن و بعضی هاشون هم بچه کوچولو دارن منم از همشون رفتم سوال کردم می گن که نوعه واکسن های اینا خوشبختانه خبلی بهتر از ماله ماست و درجه خلوصه بالاتری دارن .

با دکنر هدا قرار گذاشتیم که فردا بریم برای واکسن اونم می خواست واکسن هیجده ماهگی طاها رو بزنه که یهو امروز صبح اس ام اس داد اگه می شه امروز بریم چاره ایی نبود باید قبول می کردم چون اون بهتر سر در میاره از دلشوره نمی تونستم یه جا بند بشم تازه امروز هم از صبح شب بود انگار یه ملافه مشکی روی آسمون کشیده بودن و تا تونست بارید اونم از نوعه وحشیانه و کر کننده اش که من آشپزخونه بودم صدای گریه تو رو که توی هال بودی نشنیدم خلاصه  که این هوا  هم به  دلشوره ام اضافه می کرد ،

رفتیم اونجا مرکز بهداشت شون از ماله ما قشنگ تر بود اما یه عالمه مگس داشت و بد تر از این دیدم زیر کولر  بچه های بیچاره رو لخت لخت می کنن و وزنشون می کردن ، منم که وقتی استرس دارم یه کولی غربتیه درجه یک می شم گفتم من اجازه نمی دم بچه مو لخت کنن مگه این لباسها چقدر وزن دارن ؟؟؟ بابایی می گفت : حالا مگه چه اشکال داره ، گفتم اصلا و ابدا من اصلان نمی خوام بچه مو وزن کنن !!! خلاصه بنده خدا رفت با خانومه صحبت کرد و من تو رو با لباس وزن کردم که ترازو عدده شش و نیم رو حدودان نشون داد .

بعدش دکتر هدا کلی باهاشون سر و کله زد که واکسن هایی که زدیم چی بوده و الان باید چی بزنیم ، خانومه تعجب کرد که چرا تو ایران دو تا واکسن رو با هم می زنن گفت ما با بچه هامون مهربون تریم و یه دونه رو تو یک ماهگی میزنیم و یک دونه رو تو دو ماهگی .

من که از قبل کلی با خودم تمرین کرده بودم که هر چقدر هم سختم باشه من نباید تو رو تو شرایطه سخت تنها بذارم و همیشه باید کنارت باشم همین که گفتن برید اتاق شماره 14 یا به قوله مالایی ها بیلیک 14 (bilik 14 ) گفتن بچه رو حتمان باید پدرش بگیره منم که دیدم دکتر هدا اونجاس و تو رو هم دادن بغله بابایی دمم و گذاشتم رو کولم و فرار کردم بعد از چند دقیقه برگشتم دیدم ماشالله آروم مثله یه مرد بغله بابایی هستی و گریه هم نمی کنی من که ذوق زده شده بودم و سر از پا نمی شناختم سریع قطره استامینوفن بهت دادم ( البته بزور چون اصلان مزه شو دوست نداری و قیافه تو کج و کوله می کنی ) .

اما ساعته پنج شروع کردی به گریه هایی که جیگره آدمو سوراخ سوراخ می کردی باز هم بزور بهت قطره دادیم و کلی بابایی بغلت کرد تا مسکن اثرش رو کرد .

الان هم که مثله یه فرشته واقعی خوابیدی اما کاش بیدار بشی تا اثره قطرهه نرفته دوباره بخوری .

ممنون از دکتر هدا به خاطره همه کمک هایی که کردی و بخاطره  اون دله پاک ومهربونش .

عاشقتم میکاییلم .Orkut Scraps - Disney

میکی بغله باباش

اینجا آروم تر شدی و یه کم مسکنه اثر کرده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

خاله ی امیرعلی
2 آذر 90 0:10
این واکسن زدنا پدر ادمارو درمیارن
الهی بمیرم برای فرشته ی نازنینم
کاشکی تب نکنه ماشالاه دو ماه گذشت ملاحت جون کوچولوت داره مرد میشه ها یه چشم بهم بزنی دیدی دکترو مهندس شده
فدای هر دوتون بشم من
مواظب خودتون باشین میبوسمتون


آره خاله جون دنیا یه چشم به همزدن بیشتر نیست
آوين
2 آذر 90 0:53
سلام عزيزم واكسن دو ماهگي زياد درد نداره سخت ترين واكسن واكسن 18 ماهگيه اميدوارم زودتر حال گل پسري خوب بشه


هی وای من !!!!
از حالا استرس 18 ماهگی رو انداختی به جونم که .
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
2 آذر 90 18:50
خدا رو شکر به خیر گذشت. امیدوارم زودی خوب خوب شه.
راستی، خانمی منکه مثل شما قلم خوبی ندارم که متنهای طولانی بنویسم همیشه تو انشا نوشتن هم ضعیف بودم. همین دو خط رو هم کلی راجع بهش فکر می کنم. سعی می کنم حداقل مفید باشه و خاطراتش بعدها براش بمونه
در ضمن پسر خوشگله رو از طرف من یه ماپ آبدارش کن.

سلام ممنونم
قلم شما هم قشنگه مختصر و مفید می نویسی من فقط پر حرفم و چشمای دوستامو درد میارم

مامان محمدجان
2 آذر 90 21:29
سلام مامان فعال
خوبی؟فرشته کوچولومون چطوره؟خوبه خداروشکر واکسنی که از همه سخت تر بود گذشت
واکسن دوماهگی یه طرف بقیه هم یه طرف
ملی جون خوبه که اونا دونه دونه واکسن میزنن اما باور کن دوتا رو با هم زدن بهتره اخه دلشوره ها و نگرانی ها کمتر میشه


سلام عزیزم
منم باهات موافقم اگه سخت هم باشه یه روزه و تموم میشه ، اینا دوستی خاله خرسه دارن مهربونیشون ارزونیه خودشون
منا مامان یسنا
3 آذر 90 7:32
سلام.بهفرشته ی اسمانی.درکتون میکنم.واقعا حس بدیه.من دوتا واکسن زدم وتنها رفتم مجبور بودم خودم پاهاشو نگه دارم .خیلی حالم بد شددخترم تابعدازظهرش از درد گریه میکرد.حالامن20رئذ دیگه باید واکسن 4ماهگیش رو بزنم.ازالان تب کردم واسه 26.پسرت رو ببوس.دوستون دارم.


الهی بمیرم چی کشیدی خواهررررررررررررر
این یه حسه بدی که زود به زود همه مامان ها تجربه اش می کنن قبل از این که بری بهش استامینوفن بده
تو که خوبی من از حالا تبه واکسن بعدیش رو دارم
ممنون که به ما سر میزنی
مامان گیسو
4 آذر 90 16:07
ای جانممممممممممم
فدات بشممممممم من میکاییل نازمممممممممم
قربون جای واکسنت برمممممم
بوسسسسسسسسس


خدا نکنه خاله جونم
غزلک*مامان فسقلی*
5 آذر 90 13:18
واکسن دوست ندارم دردشون میاد بچه ها
سمانه مامان پارسا جون
6 آذر 90 16:51
سلام ملی جون خوبی؟
منم دلم واستون تنگ شده بود عزیزم
پارسا دیگه نمیزاره بشینم پای لب تاپ
تا میبینه میخواد بیاد و همه چیزو درب و داغون کنه پس الان تا میتونی از وقتت استفاده کن

قربون گل پسر برم خیلی بزرگ شده ماشاا...


ای جانم قوربونش برم پس من الان می تونم بنویسم ؟؟؟ هی وای من !!!
مامان ماهان
14 آذر 90 23:53
قربونت برم واکسن زدی تا قویتر بشی


بله خاله جون مرد شدم دیگه می تونم بیام با ماهانی بازی