میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

ماجرای زانوی بابایی

1390/3/8 13:23
نویسنده : ملی
389 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسله مامانشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

چند روز پیش بابایی رو بردم دکتر ارتوپد به خاطره زانوش که    ACL اش پاره شده ؛

 

 یه ساله ونیم پیش بود غروب پاییزی یه روز جمعه و من و مامانم خونه ی خالم بودیم و بابایی مالزی بود ، عجیب دلم گرفت کلافه شده بودم احساسه پرنده ایی رو داشتم که میذارنش تو قفس و خودشو محکم به درو دیواره قفس میزنه رو داشتم رفتم توی یه اتاق تاریک دراز شدم و با خدا درد دل کنم تا آروم بشم اما تا چشمامو بستم یه نفس کشیدم یه هو یه نور شدیده چراغ چشمام کور کرد و شوهر خالم اومد تو ی اون اتاق بعد گفت : ا تو این جایی ، خواب بودی و شروع کرد خش خش با پلاستیک هاش ور رفتن و اینکه کارش تموم نمی شد حسابی اعصابم خورد شده بود شِـــکـْـلـَکْ هــآے 
خــآنــــــومـے آخرش هم چراغو روشن گذاشت و رفت بیرون از عصبانیت داشتم می ترکیدم از اتاق اومدم بیرون و یه کم نشستم به مامانم گفتم مامان بریم من فردا باید برم سره کار ، اما خالم گیره سه پیچ داده بود مگه من میذارم برید الا و بلا باید شام بمونید .

خدایااااااااااااااااااا !!!!!

 

ناچار شام موندیم و آخر شب برگشتیم حاله من تا فردا همون طور بود وقتی از سره کار برگشتم اولین کاری که کردم تلفن رو برداشتم و به بابایی زنگ زدم یه کم که حرف زدیم گفت که بچه ها گفتن بهت نگم ، من دیروز داشتم فوتبال بازی می کردم که اومدم بچرخم خودم چرخیدم اما زانوی چپم نرچخید و بقیش هم که واضحه افتادن روی زمین و از درد به خودش پیچیدنشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے و اینکه آخر سر با همون پا باید تک و تنها میرفته خوابگاهشِـــکـْـلـَکْ هــآے 
خــآنــــــومـے   ؛ علته کلافگی دیروزم رو فهمیدم نفسم دیگه بالا نمیومد بغض گلوم رو فشار میداد اما فکر میکردم فقط یه زمین خوردنه و زود خوب می شه

گاهی میدیدم موقع راه رفتن میلنگه فکر  میکردم داره خودشو لوس می کنه و فیلم میاد ، دو روزه پیش با MRI  رفتیم دکتر گفت : تو چجور با این پا راه میری ؟ زانوی عادی دو سی سی آب داره ماله تو سی ، سی سی  و حتمان باید عمل کنی . دلم خیلی به حالش سوخت که یک ساله نیمه داره به خودش فشار میاره .

حالا قرار شده ماه رمضون دو هفته قبل از به دنیا اومدنه شما جناب آفا بره عمل دیگه اون موقع فقط عصا و مریض داری رو کم داشتم  .

گل پسرم ، دعا کن پای بابایی زود خوب بشه

 

 

خدا رو شکر می کنمشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے که هفته بیست و پنج هم دیروز تموم شد ، و توی کتاب نه ماه انتظار نوشته بود که الان به انداره یک بچه گربه هستی فدای پیشوی خوشگلم بشم ، هم دلم واسه دیدنت لک زده هم اینکه فکر می کنم اگه از تو دلم بری چقدر دلم واست تنگ می شه آخه اینجوری همش ماله خودمی . دیروز آرزو می کردمشِـــکـْـلـَکْ هــآے 
خــآنــــــومـے کاشکی دلم شیشه ایی بود اونقت همه کارهاتو می دیدم .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان فرشته
8 خرداد 90 1:44
سلام عزیز دلم هفته 26 مبارکههههههههههه
به سلامتی گلم
ان شاا... هر چه زودتر پای بابایی هم خوب بشه گلم
راستی من نمی تونم بیام آخه دکتر گفت استراحت کنم تا گیسو زودتر به دنیا نیاد
ممنونم ازت بوسسسسسسسس


قوربونت برم فرشته مهربونم حتمان مواظبه گیسو گلم باش
مامان ماهان
8 خرداد 90 9:55
الهی پای همسر خوبت زود زود خوب بشه
آغاز هفته 26 مبارکهههههههههههه


ممنونم عزیزه دلم ان شالله
مامان شازده کوچولو
9 خرداد 90 0:18
سلام ملی جونم خوبی گلم؟
به خاطر مشکل بابای نقطه جونم خیلی ناراحت شدم ولی توکل به خدا ان شاالله عمل میکنه خوب میشه و قول میده بابای خوبی باشه و با مراقبت از خودش خیلی زود بعد از عمل سر پا بایسته و در اون زمان همراه خوبی برای همسر و گل پسر نازنینش باشه ، به امید خدا


سلام عزیزم
مرسی قوربونت برم ممنونم
مامان شازده کوچولو
9 خرداد 90 0:20
و حالا :
سلام پیشی ملوسه من ، قربونت برم الهی در چه حالی مموشم ؟ خوش میگذره ؟ خاله قربونت بشه مواظب خودت و مامانی باشیا ....
عاشقتم عروسکم





مرسی خاله جونم مهربونم چشم حتمان منم دوست دارم می بوسمت
آریان خان!
9 خرداد 90 7:48
ایشاا... بابایی زود زود خوب بشه. یعنی تورو که ببینه (یه نقطه دست و پا دار) حتما" خوب میشه! مگه می تونه خوب نشه؟!
خوت خوتم به شصخه بلاش دعا موتونم!


الهی قوربونت برم من با اون دل آسمونیت دستت درد نکنه حتمان دعا کن
خاله پپو
9 خرداد 90 7:50
راستی خاله لینکتو اضافه کردم. به کرم کوشولوی منم سر بزن.


ممنونم عزیزم
مامان قندعسل
9 خرداد 90 11:19
سلام عزیزم ایشالله بابایی هم عمل میکنه و صحیح و سالم گل پسرش رو بغل میکنهبه سلامتی هفته ی 25 هم گذشت تا چشم روی هم بذاری میبینی بقیه اش هم گذشته


مرسی عزیز دلم ان شالله خدا از دهنت بشنوه
مامان فرشته
10 خرداد 90 2:22
نظر من کو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ملی جونم خیلی ازت ممنونم گلم
خیلی مطلبی که برام گذاشته بودی آرومم کرد
خیلی ماهی خیلی دوستت دارم
بوسسسسسس
اما نظر قبلی من نیست


قوربونت برم کاری نکردم ؛ اما من چک کردم نظرت بود که ؛ نظر شما روی سره ما جا داره خانومم