میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

هفته چهاردهم

1389/12/23 11:01
نویسنده : ملی
442 بازدید
اشتراک گذاری

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

سلام دنیای منBalloons

ببخشید که دیر اومدم ، الان پنج روزه که شدیدان مریض شدم و یه ویروس بدجنس اومده لونه کرده درونه من و حسابی از پا انداختتم دکتر هم رفتم و کلی بهم دارو داد

اما من بخاطره تو حاظر نشدم لب به هیچ دارویی بزنم و گفتم همه سختیش رو تحمل می کنم ؛ که بعدش به هر کی می گفتم دکتر به من آموکسی کلاو داده همه میگفتن وای خوب شد که نخوردی .این یک هفته هم گذشت و من بیشتره روزها کناره بهترین دوستم مریم بودم نمیدونی که چقدر هوای تو رو داره و دایم قوربون صدقت میره ؛ روز پنج شنبه هم با هم رفتیم جشن آخره ساله جایی که قبلان کار میکردم ( من توی یک ازمایشگاهه بزرگ کار میکردم و مریم  هم همکارم بود ) وقتی اونجا رفتم همه دوستام بغلم میکردن و کلی یاده گذشته ها میافتادیم و وقتی میشنیدن تو الان تو دلمی همه تبریک میگفتن و دست رو دلم میذاشتن ؛ از شب پنج شنبه هم که من مریض شدم و افتادم توی خونه طفلک بابایی هم دست پاچه شده

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدو هر روز میرفت برای من آش شله قلم کار می خرید که من بخورم گاهی هم ازشدت کلافه گی گریه میکردم و می اومد کلی دلداریم می داد . روزه جمعه هم از صبح منتظره ساعته هفت بودم که برنامه رشد جنین رو ببینم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدنمی دونی چقدر از دیدنش لذت می بردم مخصوصا اونجایی که می گفت جنین صدای مادرشو میشناسه که دیگه ذوق مرگ شده بودم و کلی باهات حرف میزدم  .روزه شنبه هم همچنان به مریضی گذشت و روزه یکشنبه ساعته ده صبح من وقته دکتر داشتم بابایی هم که دوربین رو از روز قبل گذاشته بود شارژ شده بود برای صبحانه پیشه مریم رفتیم و اونجا با هم صبحانه خوردیم و ما پیشه دکتر رفتیم تا درو باز کردم گفتم خانوم دکتر اجازه هست همسرم هم بیاد گفت : نه ! تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيداز اولش وا رفتم دلم واسه بابایی که پشته در موند سوخت دکتر گفت معلومه از اون شوهری ها هستی !!! گفتم آخه ما همیشه با هم میرفتیم  دکتر. بعد از یه سری سوال دلمو نگاه کرد و گفت شما ۱۶ هفتته گفتم اما من توی هفته ۱۳ هستم ؛ بهر حال دکتر آدرسه یک سونوگرافیست رو بهم داد گفت حتمان برو اینجا کارش خیلی خوبه ما هم بلافاصله رفتیم هوا هم بدجوری سوز داشت و بارون هم میاومد وقتی وارده مطب شدم کلی آدم نشسته بود که بیشترشون باردار بودن و من هم زیر چشمی نگاهشون میکردم و خودمو تو اون اندازه ها تصور می کردم خلاصه بعد از گذشته دو ساعت نوبته من شد که اینجا هم اجازه اومدن همراه رو نمیدادن ؛ وقتی تو رفتم با یه خانوم دکتر بد اخلاق مواجه شدم و برای اولین بار بود که یاده دکترای مالزی افتادم که چقدر با مهربونی وخنده برخورد می کردن و راحت بابایی فیلم میگرفت؛ تا نشستم گفتم ببخشید شما سی دی هم میدید با عصبانیت گفت نه! تختش هم طوری بود که من اصلان صفحه مانیتور رو نمی دیدم دلم لک زده بود یه لحظه ببینمت اما اون خانومه بد اخلاق نمیذاشت ازش پرسیدم که من الان توی هفته چندم هستم  بازم با عصبانیت گفت تو برگت نوشتم ، من موبایلم سریع آماده کردم که صدای قلبتو ضبط کنم و برای بابایی بذارم  حتی صدای قلبت رو هم نذاشت که من بشنوم  خیلی بغضم گرفته بود تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيداز اینکه اینقدر توهین آمیز برخورد میکرد داشتم از عصبانیت میترکیدمتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدکه فقط لحظه آخر یه چیزی گفت که از این دنیا خارج شدم و این بود که گفت احتمالان بچه ات پسره یه آن نفهمیدم کجا هستم انگار تازه فهمیدم که دارم مادر میشم ، پسرم ، پسره من ، بچه من !!!!!!!!!!!!!!!!!!!Baby Girl وای خدایا !!!!!داشتم از خوشحالی تو فضا سیر میکردم تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدکه دیدم دوباره داد زد خانوم سریع تر مریض بعدی منتظره !!!!   وقتی اومدم بیرون دیدم بابایی داره لبخند میزنه کنارش نشستم و درگوشی بهش گفتم احتمالان بچت پسره اونم اینقدر خوشحال شد و از دیروز تا حالا همش پسرم پسرم می کنه .

چند لحظه بعد منشی اسممو صدا زد و یه برگه داد به دستم با بابایی شروع کردیم به خوندنه برگه که نوشته بود همه چیز نرماله و چیزی که ما رو حسابی خندوند این بود که طول استخوانه بینی ۴ میلی متره تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدوزنت هم حدوده صد گرمه و من توی هفته چهارهم هستم .   خدایااااااااااااااااااااااااااااااااا هزار بار دوستت دارم و ازت ممنونم .

و اما هفته چهاردهم

دستهای تو درازتر شده تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدوزنت متناسب شده و   پاهاي تو  بايد كمي بزرگتر شدن تا با بقيه اندامهاي او متناسب بشن كبد خوشگلت  توليد صفرا را در اين هفته آغاز مي كنه ،كه اين امر نشو ن مي ده  كه كبد فعاليت مناسبي دارد. و  ادرار هم توليد مي كنی وآن را به داخل مايع آمنيوتيك خودت  مي ريزی ؛ اين كار، يك فرآيند طبيعي است كه تا زمان تولدت ادامه خواهد داد

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

ماماني ياستين
24 اسفند 89 2:20
پسر پسر قند عسل.........
مبببببببببببببببباركه
مراقب خودت باش


مرسی عزیزم چشم حتمان
مامان زهرا نازنازی
24 اسفند 89 12:53
__000000___00000
_00000000?0000000
_0000000000000000
__00000000000000
____00000000000
_______00000
_________0
________*__000000___00000
_______*__00000000?0000000
______*___0000000000000000
______*____00000000000000
_______*_____00000000000
________*_______00000
_________?________0
_000000___00000___*
00000000?0000000___*
0000000000000000____*
_00000000000000_____*
___00000000000_____*
______00000_______*
________0________*
________*__000000___00000
_______*__00000000?0000000
______*___0000000000000000
______*____00000000000000
______*______00000000000
_______*________00000
________*_________0
_________*________*
_________*_______*
__________*______*
___________*____*
____________*___*
_____________*__*
______________**


مرسی مامانه زهرا نازنازی ممنونم
مامان فرشته
24 اسفند 89 16:05
سلاممممممممممممم عزیز دلممممممممممممم بوسسسسس خدا رو شکر که الان بهتری .......... آره عزیزم دکترای ایران ارث باباشونو از ما می خوان ......... پسملی خاله خوش اومدی جیگرم


مرسی فدات بشم
مامان فرشته
27 اسفند 89 11:59
فرشته ما که تنبله نمی زاره ببینن جنسیتش چیه


الهی قوربونش برم من ، شاید هم از زرنگیش باشه
مامان فرشته
29 اسفند 89 18:18
بر ما سالی گذشت بر زمین گردشی و روزگار را حکایتی امید که آن کهنه رفته باشد به نکویی و این تازه بیاید به شادی سال نو مبارک