میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

چک برگشتی

1390/6/21 7:23
نویسنده : ملی
629 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوست  جونام

 

من بازم برگشتممممممممم شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

 

سی ونه هفته و شش روز

امروز صبح دوش گرفتم ، صبحانه خوردم ؛ ساکم رو بستم و بابایی عازم بیمارستان  شدم .

اما همون چیزی شد که حدس می زدم ، دکتر با همون آرامشه همیشگیه خودش نگاهی به پرونده ام کرد  و گفت من پیشنهاد می کنم بازم صبر کنیم ، من گفتم نه من نمی خوام دیگه تحملم تموم شدهشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے .

گفت : تو که تا اینجا اومدی بقیش رو هم بیا ، این روزها برای بچه خیلی مهمه چرا می خوای ازش بگیریش شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے.

و منو قانع کرد و دوباره برم گردوند خونه و منم دست از پا دراز تر ساکم رو برداشتم و برگشتم شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

ولی برنامه مهمونیمون که برای سی شهریور رزرو شده بود کاملا بهم خورده ، و من مجبور شدم بندازمش دو روز اونورتر ، جمعه یک مهر و واسه ناهار چون تالار دیگه همه روزهاش پر شده بود

هنوز دو روز هم خودش دو روزه ، فقط خدا کنه منو میکاییل بتونیم تو مهمونی شرکت کنیم شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان پارسا جون
21 شهریور 90 17:28
سلام عزیزم خوبی؟
خانومی حتما صلاح خدا در این بوده
میدونم که دیگه حسابی خسته شدی
این روزای آخر هرکدوم اندازه یه ماه میگذره
ولی صبر داشته باش گلم خدا خودش بهت توان میده
بالاخره که میاد بیرون اون وروجک
راسی هروقت رفتی توروخدا واسه من و پسرم هم دعا کن
منم حتما حتما واسه راحت زایمان کردنت و سلامتی خودت و گلت دعا میکنم...

من حتمان حتمان دعا می کنم ، و خوشحالم از اینکه فراموشم نمی کنی


مامان قندعسل
21 شهریور 90 17:58
عجب ممبل خانیهههههههه این گل پسرخیلی بهش خوش گذشته


واقعان همه ما رو از رو برده
مري
21 شهریور 90 18:50
سلام عزيزم ناراحت نباش عيبي نداره دوروز اونورتر هم روش ميدونم سخته اما زود دنيا اومدنش بدتره منم هفته 27 هستم اما بچه اولم زود هفته 36 دنيا اومد و همه چيزش با تاخير بود الان آرزومه هفته 40 دنيا بياد.برات رعا ميكنم دلم خيلي تنگ ميشه آخه منم خيلي تنهام و هميشه با خوندن خاطراتت آروم ميشدم .ميدونم خيلي درگير ميشي اما بيخبرمون نذار بخصوص از اون لحظات ناب زايمان براي همه مون دعا كن.



الهی قوربونت برم با تنهایی هات ، همین نظر هاس که منو دلگرم می کنه ، حتمان بهتون خبر میدم
ریحانه
21 شهریور 90 23:17
سلاااااااااام ملاحت جونم/
عزیزم آقا میکائیل حسابی داره ناز میکنه.
منم دکترم کرم نیاست.
اینارو که گفتی دلم گرم شد که دکتر خوبیه و حواسش به نی نی هست.
خانمی نهایت دو سه روز اینور اونور میشه اما ارزشش رو داره.
راستی واست خصوصی فرستادم عزیزم.

عزیزم تورو خدا موقع زایمان واسه من و نی نیم هم دعا کن که راحت بیاد و زیاد طول نکشه.



امیدوارم که نی نی گلت به موقع بیاد و راحته راحت ، کرم نیا به نظره من هم خوبه اما دیگه طاقته من تموم شده اما صبر می کنم .
محيا كوچولو
22 شهریور 90 14:58
واي من گفتم ديگه تا الان ميكائيل اومده
عجب پسريه
ولي تا 42 هفته هم ممكنه طول بكشه ماماني!!!!
فقط نذار به مهر بكشه كه بعدا براي مدرسه رفتنش مشكل بشه.
بذار فعلا راحت باشه



نه دیگه آخرش تا هفته دیگه است ، عمران تا 42 هفته صبر کنم

مامان نی نی
22 شهریور 90 15:50
سلام عزیزم به سلامتی باشه برای من هم دعا کن بتونم باردارشم و مثل شما 9 ماه انتظار بکشم و مشل شما منتظر زایمانم باشم التماس دعا .


عزیزممممممممممم
حتمان دعا می کنم تو هم بزودی مامان بشی ، و این روزها رو تجربه کنی . آمین
ریحانه
22 شهریور 90 21:52
ملی جوووونم کجایی؟
چه خبر؟؟میکائیل جون تشریف آوردن؟؟


سلام گلم نه ، فعلان سرجاش خوش نشسته
مامان نی نی
23 شهریور 90 15:18
سلام شما هنوز چشمتون به جمال نی نی جون روشن نشده . ان شاالله که زودتر چشمتون روشن بشه . موقع زایمان التماس دعا


نه نیومده هنوز به روی چشم
مامان شازده کوچولو
23 شهریور 90 17:12
سلاااااااااااام عزیزای من
دلم براتون یه ذره شده بود
قربون این گل پسرم بشم من که حسابی جا خوش کرده
ان شاالله به وقتش میکائیل جونم تشریف فرما میشن
آفرین به مامانیه صبور و پر تحمل ، خیلی از مامانهای امروزی هفته 38 تموم شد دیگه هر روز یقه دکتر رو میگیرن و میگن دیگه خسته شدممممممممممممم
آفرین ملی جونم ، خدا قوت عزیزم
باز هم میام پیشتون

بوووووووووووووووس

سلام
کجایی بابا ؟ مردم از دلشوره
ما اینیم دیگه دوست جوون

مري
23 شهریور 90 19:07
سلام عزيزم چه خبر؟هرروز سر ميزنم و برات دعا ميكنم.


هنوز هیچی عزیزم خبری نیست ، ممنونم از لطفت
ریحانه
24 شهریور 90 0:25
ملاحت جونم خوبی؟ خانمی یه خبر از خودت بده.
مامان ماهان
24 شهریور 90 9:36
مثل اینکه خیلی داره بهش خوووووووووووووش میگذره
مامان تارا - سارا
27 شهریور 90 10:56
تو اداره بودم و اتاقم پرآدم. محو و مبهوت خواندن مطالبت بودم که یهو نگام افتاد به شکلکهای با مزه و مرتبطی که گذاشتی و زرتی خندیدم. دختر با این همه زیبایی نگارشت آخرش من و از اداره بیرون میکنن ها. دوست عزیز صبور باش هفته دیگه نی نیه گلت تو بغلته... البته منم مردم از انتظار
مامان نقطه
27 شهریور 90 13:10
سلام بالاخره آقا میکاییل گل تشریف آوردن؟ قدم نورسیده مبارکککککک. امیدوارم که درگیر زردی نشده باشه