اندر احوالات مالزی 1
سلام
راستی خورشید خانوم چه شکلی بود ؟ نوره افتاب چه رنگی بود ؟؟؟ آبی بود یا نارنجی ؟؟ من که یادم نمیاد بسکه اینجا بارونی و ابریه و آفتابی نشده من یادم رفته ،بیشتر از یک هفته اس بی وقفه داره بارون میاد ، بابا جون پنبه داخل بالش ها ؛ پشته دره کمدهای چوبی ؛ لباسهای آویزون شده به جوب لباسی ( البته تن شده ها ) همه کپک زده همیشه تو فصل بارون همین آش و کاسه است که از مهر شروع می شه تا نزدیکی های عید . اینجا دو تا فصل داره بارون و غیر بارون از پاییز و زمستون خبری نیست ( من دلم پاییز می خواددددددددد ) . همیشه هم سبزه به قولی اگه اینجا چوب خشک تو زمین بذاری سبز می شه .
مالزی یعنی زندگی مسالمت آمیز با حیوانات ؛ اگه نه باید دایم مثل من با یه پیف پاف تو دستتون زل بزنید به زمین تا رد مورچه ها رو پیدا کنید اون هم در سایز های مختلف و انواعه مختلف یه مدلش نقطه ایی اینقدر ریزه که بزور می بینیش یه مدله دیگش نمی تونه روی یه خطه مستقیم حرکت کنه و راه رفتن شون زیگزاگیه که من بهشون لقبه مورچه های روانی رو دادم یه نوعشون که خیلی هم بدجنس ند و دست و پا بلند که وقتی می خوای بکشیشون به سرعت تمام شروع به دویدن می کنن و یه مدلشون که اوه اوه خدا نصیبه گرگه بیابون هم نکنه مورچه قرمز نیشی می زنن که جاش تا یک ماه قلمبه و قرمز می شه و می خاره و ........ و هزار تا مورچه دیگه
اینا تازه مورچه هاشون بود از مارمولک و پشه ، قورباغه و هزار پا و ووه عنکبوت که نپرس جلوی خونه ما یه فضای خاله که به برکته آب و هوای مالزی خودش تبدیل به منطقه سر سبز شده یه حیوونی هست که اسمشو نمی دونم کاملا شبیه مارمولک اما یک متر طول داره ( بابا نترسید خیلی ترسوهه تا آدم میبینه فرار می کنه ) بابایی که بهش می گه مارمولک گنده .
تازه تو دانشگاهشون سنجاب هم هست کوچولو وخوشگل
یه بار تو یه جادهه داشتیم میرفتیم ( اتوبان نبود ) سه تا فیل خیلی بزرگ قشنگ از اون ور جاده اومدن و رد شدن و خیلی با ادب پاشون رو از روی گارد ریل های کناره جاده بلند کردن و رفتن و توی تمام جاده تابلوی عبور فیل زده بود ( مثل ایران هست که یه تابلو داره عکسه گاو توشه )
و یکبار هم در یکی از جزایر مالزی بودیم ( لنکاوی ) که ایشالله خدا قسمت همه بکنه خیلی هم قشنگ بود توی جاده اش یه گله میمون داشتن رد می شدن ما وایسادیم اما بابایی نذاشت من شیشه ماشین رو پایین بکشم گفت وحشی ان شاید حمله بکنن اما پشت بوته ها قایم شده بودن و دزدکی اونا هم ما رو نگاه می کردن همه رده سنی هم داشتن پیر ، بچه ، مامان میمون با یه نی نی تو بغلش ، پدر بزرگ با ریشه سفید و ...
زبون مالایی ها خیلی بامزه اس و نمی دونم چرا من استعداد شگرفی در یادگیری این زبانه مزخرف دارم بسکه عادت دارم در و دیوار روی قوطی ها و جعبه ها رو می خونم .
اولین روزی که به مالزی اومدم با بابایی به یه هتل رفتیم صبح که برای صبحانه رفتیم حدود سی رقم چیزه مختلف برای صبحانه بود که از اون همه فقط کره و مربا و شیر و کورن فلکسش به درده ما میخورد منم افسرده دنباله پنیر می گشتم که گیرم نیومد با ناراحتی یه چایی ریختم واسه خودم اما هر چی دنباله آب جوش گشتم پیدا نکردم البته دو تا فلاسک بزرگ دیدم اما دیدم روش نوشته Air minimma منم با تعجب گفتم یعنی چی ؟ یعنی توش هوائه ؟؟ از کلمه دوم هم سر در نیوردم با همون چایی غلیظ رفتم نشستم ؛ این جریان تموم شد تا اینکه اومدیم مستقره خونمون شدیم که یه روز بابایی با عصبانیت اومد تو ،که اینا خیلی بدجنسن خدا لعنت شون کنه پوله هوا رو هم از آدم می گیرن . منم گفتم : چی ؟ هوا ؟
گفت : آره بابا به قبض اومده روش نوشته Bill air یهو من دوزاری افتاد که
آهااااااااااااااااااااااااااااااان !!!! اینا به آب می گن : Air دقیقان هم شبیه Air تو انگلیسی می نویسنش .
پاره ایی از کلماته مالایی :
گولا (Gula ) : شکر
گولا گولا (Gula gula) : آب نبات
بادام( Badam): بادام
سو سو(Susu ) : شیر
سگر (segar ) : تازه
اینجا اتفاقاته جالب زیادی دیدم تو پست های بعدی بازم می نویسم