یه اعتراف البته با خجالت !!! قبل از اینکه مهمون دلم بشی من اصلان بچه دوست نداشتم تصوره اینکه یه مامان بشم رو نداشتم فکر می کردم به من نمیاد ، وقتی که فهمیدم اومدی هجوم افکار مختلف به سراغم اومد یعنی من می تونم ؛ نمی تونم و هزار تا فکر فکر فکر تا چند روزی هم سر در گم بودم اما آدمک دلم از خوشی ولو بود همش تا اینکه با درست کردن این وبلاگ با وبلاگ فرشته کوچولوی مامان آشنا شدم برام جالب بود مادری که عاشقه بچش بود بچه ایی که تو راه بود با خودم گفتم مگه می شه آدم اینقدر یه جنین رو دوست داشته باشه از روی کنجکاوی همه وبلاگشو خوندم چقدر روی من تاثیر می ذاشت حرفاش روی من هم اثر میذاشت تا اینکه منم احساس کردم می فهمم چی می...