میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

ماجراهای هفته سی و هشتم

1390/6/8 8:17
نویسنده : ملی
905 بازدید
اشتراک گذاری

سلام میکاییلم ، عسلم

سی و هفت هفته و چهار روز .................

روزهایی با طعمی شیرین آمیخته با کمی ترس و دلهره

دلم برای دیدنت تنگ شده اما برای رفتنت از وجودم هم بی قرارم و غم و شادی وجودم را گرفته ، حسی مابینه خداحافظی و سلام ،حال عجیبی دارم این روزها..... 

منو عشقم

 هر شب به تخته خالیت کناره تختم نگاه می کنم و با خودم فکر می کنم کی میای و توی این تخت لالا  کنی و بعد گشنه ات بشه و فقط منو بخوای بعد من بیام بغلت کنم آروم شی

منو عشقم

می دونستی که چشامی ؛ همه ی آرزوهامی

می دونستی که همیشه تو تمومه لحظه هامی 

منو عشقم

امروز شنبه اس و خیلی خوشحالم ، روزهایی که قراره برم سونوگرافی ذوق مرگم ، آخه یه لحظه های کوتاه می تونم ببینمت ، این آخرین سونوگرافیه ................

منو عشقم

چند روزیه رگه سیاتیکم درد گرفته ، دلهره دارم نکنه این موضوع بشه نتونم طبیعی به دنیا بیارمت ، آخه می خوام خودم برای بدنیا آوردنت تلاش کنم و لحظه اومدنتو ببینم و اولین خوش آمد گویی رو خودم بهت بگم .

 

الهی قوربونه شکله ماهت برم من ، خوشگلم ، عسلم

از سونوگرافی برگشتم نمی دونی دلم چقدر برات ضعف رفتم ، یه حالی داشتم که نگو یه حسی دارم که نپرس ، اولش به دکتر گفتم چرا من این بار چیزی نمی فهمم گفت برای اینکه بچه بزرگ شده و آبه اطرافش کم شده ، تا اینکه رفت به سمته پایینه شکمم گفت بله بچه کاملان چرخیده و سرش پایینه ، و صورته قشنگتو یه لحظه هایی می تونستم ببینم دکتر گفت : آب جلوی صورتش بیشتره بهمین خاطر می تونید ببینیدش ، واااااااااااااااای بینی تو لبای نازتو و گردی صورتتو چند لحظه دیدم تو رو خدا مامانی زودتر بیاااااااااا  .

من

این هم منه گرد  ، و قلمبه و ذوق زده بعد از سونو گرافی

بعدش با بابایی رفتیم یه سالن دیدیم و رزرو کردیم که آخره شهریور مهمونی بدیم به افتخار حضوره میکاییلم   .

سی و هفت هفته و شش روز............

مامانی گلم هفته سی و هشتم هم داره یواش یواش تموم می شه اما احساس می کنم جات خیلی خوبه خواهش می کنم بیا دیگه بابا ،مامانیت دلش آب شد بخدا

منو عشقم

خونه رو تمیز کردم هر چند که دوباره داره به حالته اولش برمی گرده ، خودم هم آرایشگاه هامو رفتم تا وقتی اومدی بگی به به چه مامانه مرتبی !!!

و دارم ثانیه شماری میکنم برای شروعه  دردهام ، راستی دیروز هم با بابایی برای چک آپه هفته سی و هشت رفتیم باز هم خدا رو شکر همه چیز خوب بود و دکتر گفت : همه جیز برای زایمانه طبیعی خوب به نظر میرسه .

منو عشقم

عاشقتم فرشته کوچولوی من ، زود بیا .  http://eshghamm.blogfa.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان شازده کوچولو
7 شهریور 90 23:30
ای جاااااااااااااااااااااااانم عزییییییییییزم
شکمشو ببین
ملی عزیزم ان شاالله که یه زایمان طبیعیه راحت داشته باشی
بیصبرانه منتظر گل پسری هستم


می بینی چه شکمی شده واسه خودش !!!!
قوربونت برم دعای خیلی خوبی کردی بازم دعام کن
مامان قندعسل
8 شهریور 90 16:18
سلام عزیزم
شمارش معکوس شروع شده هادیگه چیزی نمونده اما نه ماه یه کنار این روزای شیرین انتظار هم یه طرف ...واسه من که قد یه عمر گذشتامیدوارم زایمان راحتی داشته باشی دوست خوبم


الهی فدات شم که می فهمی من چی می کشم
آوين
8 شهریور 90 16:27
سلام عزيزم اميدوارم اين روزاي آخر هم به خوشي سپري كني و به زودي قند و عسلت را در آغوش بگيري خيلي اسم ماهي براش انتخاب كردي خوشنام باشه ان شا الله


ممنون دوسته گلم
مادر
8 شهریور 90 16:42
سلام.این روزهای آخر چه حالی داره مادر.امیدوارم به سلامتی و راحتی زایمان کنی و فرزند نازت را در آغوش بگیری.


مرسی عزیزم خدا از دهنت بشنوه
مامان پریا
8 شهریور 90 20:09
نماز و روزه هاتون قبول
عیدتون مبارک









ممنون گلم عید شما هم مبارک
مامان شازده کوچولو
9 شهریور 90 13:30
سلام خواستم برم خونه مامانم گفتم اول یه سری بهت بزنم برم. خیلی مواظب خودت باش. میکائیل جان خاله قربونت ، یه وقت هوس نکنی بی موقع بیای مادر ، آفرین پسر قشنگم مواظب خودت و مامانی باش تا من برگردم
بابایی
9 شهریور 90 16:24
سلام......راستی منم منتظرشما.......ما که بوق نیستیم......


دور از جوون این حرفها جیه می گی من احساساته خودمو می گم و از احساساته تو خبر ندارم اگه دوست داری خودت بیا اینجا واسش بنویس
محيا كوچولو
9 شهریور 90 20:08
سلام
انشالله روزهاي آخرم به سلامتي ميگذره. براتون دعا ميكنم. به منم سربزنيد.


سلام عزیزم ممنونم با کماله میل
مامان پارسا جون
10 شهریور 90 1:23
سلام ملی جون
خوبید گلم؟یعنی هم شما هم میکاییل جونم؟
عزیزم خدا رو شکر که روزهای آخر رو هم به خوبی و سلامتی داری پشت سر میزاری.
من هم بی صبرانه منتظر هستم تا کوچولوی نازت رو ببینم.
ایشاا... که زایمان خوب و راحتی داشته باشی گلم.
راستی هروقت خواستی بری حتما خبرش رو به ما هم بده تا حسابی سفارشهامونو بهت بکنیم


راستش دوستم خودم هم نمی دونم کی می خوام برم سفارشتو الان بده یادداشت می کنم
مامان گیسو
10 شهریور 90 20:15
سلامممممممم دوست جونمممممممم خوبی ؟
الهی قربونت برم من
وای خدا جونم
ملی جون دیگه چیزی نمونده به امید خدا

اینقدر ثانیه شماری کردم مردم
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
11 شهریور 90 17:00
الهی به سلامتی فارغ شی عزیزم. فکر کنم پسر خوشگلت زودتراز پسر من به دنیا بیاد.


ممنونم تو هم همینطور عزیزم ، ایشالله هر دو شون صحیح و سالم بدنیا بیان
مهتاب
12 شهریور 90 18:28
سلام
وای که با این حرفات دلم آب شد
ایشالا که همه چیز اونجوری که میخوای پیش میره، منم دعا میکنم
منتظر میمونم عکی پسر خوشگلتو بذاری تو وبلاگ


عزیزه دلم ممنونم ایشالله همین طور که می گی بشه
غزلک*مامان فسقلی*
13 شهریور 90 11:56
خدا رو شکر که همه چی روبه راهه
ایشالا که به زودی بیای و عکس میکاییل جون رو بذاری


خدا از دهنت بشنوه عزیزم
مامان تارا - سارا
13 شهریور 90 13:07
سلام به مامان گل و گل پسرش. چند وقت بود نبودم و نتونستم بهتون سر بزنم. امروز که اومدم همه مطالبتون رو خوندم. مواظب گل پسرمون باش.بای


ممنونم دوسته گلم
مامان ماهان
16 شهریور 90 15:03
خیلی خوشحالم که شمارش معکوس شروع شده عزیزم
الهی که به سلامتی یه زایمان خوب و راحت داشته باشی
میکاییل جون دیگه کم کم باید از دنیای کوچیک دل مامانی خدا حافظی کنی و بیای پیش مامان و بابا ..........
راستی شیمکت خیلی بزرگ و قلقلی شده عزیزم
خیلی هم ناززززززززززززززززززززی ملی جونم


آره می بینی شکممو