میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

عشقه بابا

تو را آغوش میگیرم     تنم سرریز رویا شه جهان قد یه لالایی    توی آغوش من جا شه تو را آغوش میگیرم    هوا تاریکتر میشه! خدا از دستهای تو بمن نزدیکتر میشه... زمین دور تو میگرده   زمان دست تو افتاده؛ تماشا کن! سکوت تو عجب عمقی به شب داده تمام خونه پر میشه   ازین تصویر رویایی تماشا کن! تماشا کن! چه بیرحمانه زیبایی..............!  سلام فرشته کوچولوی خونه ما                      میکاییل ؛&nb...
5 دی 1390

شب یلدا

  سلام خورشیده زندگیم که با بیرون اومدنت یلدای سیاهه زندگیمو روشن کردی . امشب شب یلداس ، اول از همه شب یلدا به شادی . یادش بخیر یه زمانی من و بابایی می خواستیم اسمه بچه مون رو بذاریم : یلدا نه ساله پیش بود دانشجو بودم و خسته و کمی افسرده از آدمهای دور و برم ، یه همکلاسی داشتم به اسمه پرستو بچه اهواز بود فهمید که خواهره من اهواز زندگی می کنه پیشنهاد داد واسه چند روز تعطیلی باهاش برم من دیدم بد نمی گه سه روزه می رم یه هوایی به کله ام بخوره شاید حالم جا بیاد وقتی به مامانم گفتم اونم گفت منم میام خیلی وقته بچه ها رو ندیدم خلاصه تا ساعته 7 کلاس داشتیم و 9 شب بیلط ، خیلی دیر شد...
30 آذر 1390

سه ماهه زیبا

میکاییلم عزیزم تولده سه ماهگیت مبارک از این که اومدی و خونه دلم رو روشن کردی ممنونم بهترین های دنیا رو از خدا برات می خوام عاشقتم فرشته یادش بخبر سه ماهه پیش چه روزه بزرگی واسم بود چقدر هیجان داشتم ، نمی دونی که چقدر منتظر بودم روی ماهت رو ببینم حالا نود نود روزه که وصله جونم شدی و محاله که یه لحظه بدون تو باشم جونم به تک تک نفس هات بسته است به اون بالا و پاییت شدنه شکمت   کمکم کردی عشقه واقعی رو تجربه کنم ( فقط اینو به بابات نگی ها !!! ) سه ماهه که هیچ غم و غصه ایی راهه دلم رو پیدا نکرده ...
25 آذر 1390

دو ماهه زیبا

  میکاییلم عزیزم تولده دو  ماهگیت مبارک از این که اومدی و خونه دلم رو روشن کردی ممنونم بهترین های دنیا رو از خدا برات می خوام عاشقتم فرشته   یادش بخیر دو ماهه پیش تازه همدیگر رو ملاقات کرده بودیم با این که مدت ها بود همو می شناختیم و انتظار می کشیدیم حالا دو ماهه که همه لحظه لحظه های زندگی واسم مهم شده  پر از امیدم وشوره زندگی همه اینها رو تو به من دادی ممنون که هستی . ...
25 آذر 1390

مامان ؛ بابا عاشقتونم

  تو سه  سالگی : " مامان ، بابا عاشقتونم تو ۱۰ سالگی : " ولم کنین " تو ۱۶ سالگی : " مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم" تو ۱۸ سالگی : " باید از این خونه بزنم بیرون" تو ۲۵ سالگی : " حق با شما بود" تو ۳۰ سالگی : "میخوام برم خونه پدر و مادرم " تو ٤٠ سالگی : " نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم!!!!" تو ٥٠ سالگی : " من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن ...! بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم سلام میکاییلم یعنی می شه یه روزی بگی که من می رم رو اعصابت ، اونوقت دلم چقدر می شکنه ، اما شاید هم بگی شاید رفتن رو اعصابه تو ...
24 آذر 1390

کلاغ پر

بیا کلاغ پر بازی کنیم: روزای بی تو بودن ؛...... پر فکر بی تو بودن؛ ....... پر دوست داشتن کسی جز تو ؛ .......پر عشق کسی تو سرم جز تو  ؛ ........پر عشق من فقط  تو    تو .... نپر ...
24 آذر 1390