میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

شش ماه تمام !!!

میکاییلم نیم ساله شد       سلام فرشته کوچولوی من خدا رو شکر حالت خیلی خوب شده داری به اینجا عادت می کنی منم دارم عادت می کنم هر چند که هنوز لباس های زمستونی رو دوست نداری و موقع پوشیدنشون کلی گریه و جیغ و داد راه میندازی که اینجا بعد از گریه خوابیدی امروز شش ماهگیت تموم شد و نیم ساله با هم هستیم نفس به نفس . شب ها اگه تو بغلم نباشی یه رب به یه رب بیدار می شی و فقط می خوای تو بغله من بخوابی هر چند که این چند وقت که اومدیم جفت هم می خوابیم اما تو می خوای بچسبی به من انگار یادت میاد که یه روزی اونجا بودی اگه نذارمت تو بغلم هی بیدار می شی می ترسم بد عادت بشی . ...
28 اسفند 1390

هورا اینترنت دار شدم

آخیش بلاخره اینترنتم اومد کلی حرف دارم داشتم می مردممممم ها !!! ادامه مطلب هم داریم .... دو تا عشق من که دلم برای یکی شون خیلی تنگ شده   تا رسیدیم خونمون واسه اولین بار روی دستات بلند شدی   اولین باری که سوار روروئکت شدی   میکی جونم داری  غر می زنی روزهای اولی که اومدی هنوز با این محیط سازگار نیستی   اینجا هم یکی از روزهای مریضی ته به جورابات نگاه کن البته خودت یاد گرفتی  جوراباتو می کشی   اینجا اصلان حالت خوب نبود و دماغت  کاملا کیپه   ...
27 اسفند 1390

21 اسفند

حالم بد جور گرفته اس ، پس کی خوب می شی ؟؟؟ برای اولین بار از مادر بودن خسته شدم چقدر سخته !!! خروسک گرفتی و من صبح برای اولین بار تنها بردم برای آمپول زدن چه هوای سردی بود چه سوزی داشت پول نقد هم نداشتم سه تا عابر بانک رفتم اما همه خراب بودن دو تا مغازه هم رفتم اما از کارت خوانشون حاضر نشدن بهم پول بدن گفتم بچم مریضه می خوام ببرمش دکتر اما یا کر بودن نشیندین یا کور بودن تو رو ندیدن که بی حال تو بغلم خواب بودی حس بدی داشتم یه جور احساس درماندگی کردم رفتم پیش تزریقاتی قرار شد بعدان پولش رو ببرم خواب بودی که آمپولت رو زد من چشمامو بسته بودم و محکم تو بغلم گرفته بودمت اما تو بازم عینه یه مرد واقعی بودی  . اینتر...
27 اسفند 1390

وقتی که ما نبودیم ...

ببخشید اگه چشمای قشنگتون درد نمی گیره تشریف بیارین ادامه مطلب   سلام به همه الان که دارین این پست رو می خونید فکر می کنین کجام ؟؟؟؟؟؟ بعلهههههههههههههه من ایرانم من اومدم هوراااااااااا یعنی ما اومدیم هورااااااااااااا من و میکاییل دو تایی بابا جون رو نتونستیم بیاریم این ماجرا طولانیه .   یکشنبه 7 اسفند : راستش هفته قبل داشتم به این فکر میکردم که یادش بخیر سال قبل 9 اسفند بلیط داشتیم برای ایران چه هیجانی داشتم اما نمی دونستم که مرغ حق تو آسمون دقیقان بالای سر من بود و امسال 10 اسفند راهیم ، اما امسال از اصلان هیجان و شور و شوق پارسال رو ندارم ...
17 اسفند 1390

سه تا از اولین های میکاییل

سلام قند و عسلم   امروز منو کشتی تا الان خوابیدی از هفت صبح که ماشالله عین خروس بیدار می شی فقط یه چهل  دقیقه خوابیدی خوابت می اومد اما مقاومت می کردی که نخوابی .  گذاشتمت تو کالسکه که تکونت بدم اما اعتراض کردی منم اهمیت ندادم به اعتراضت یهو دیدم الکی داری زور می زنی که گریه کنی خیلی صحنه خنده داری بود زبونتو دراورده بودی بیرون صداتو نازک کرده بودی که منو گول بزنی . بعد از دو ساعتی سر و کله زدن باهات که نمی خوابیدی منم گذاشتمت تو تختت  اما به شدت گریه کردی جوری که برای اولین بار اشکهات سرازیر شد و با یه مظلومیته خاصی بلاخره  تو بغلم خوابت برد . و سوم مورد این بود که امروز بر...
3 اسفند 1390

نمی تونم ببینم از تو دورم

هنوز عادت به تنهایی ندارم باید هرجوریه طاقت بیارم اسیرم بین عشق و بی خیالی چه دنیای غریبی بی تو دارم میکاییلم امشب اولین شبی که مرد خونه شدی ، بابایی رفته واسه یه ورک شاپ کوالالامپور ، تا حالا اینجا تنها نبودم خونه خیلی یه جوریه ، جاش بدجور خالیه دلم تو همین چند ساعت خیلی براش تنگ شده  ،  کنار هم بودن بد جور وابستگی میاره واسه خودم احیا گرفتم تنهایی تو دو ساعته که   خوابیدی اما من بیدارم الکی بیدارم و فکر میکنم به هر دری به گذشته به حال به آینده . چجوری من یه مدت دور ازش زندگی می کردم راستی چی کار می کردم اون روزا گاهی فقط پنج دقیقه تلفن تنها راهه ارتباطیمون بود چه بهای...
2 اسفند 1390

کیک ژله ایی

این پست رو به دستور مامان محمد جان می ذارم اگه نه منو چه به آموزش آشپزی اما پیشنهاد می کنم حتمان درست کنین هم آسونه هم خوشمزه  منم اولین بارم درست می کردم اما از این بعد دیگه درست می کنم  ،  دو روزه همش سرم نو یخچاله تا تموم نشه خیالم راحت نمی شه واما : خانوم های عزیزززززززز مواد لازم : یک عدد کیک اسفنجی درست کنین اگه مثل من بلد نبودین از پودر کیک استفاده کنین اما به کسی نگین کیک که آماده شد روی کیک که قلمبه شده رو با چاقو ببرید تا سطح کیک صاف بشه بعد یه کرم رو آماده می کنین که من با دو قاشق نشاسته یه قاشق شکر تو دو قاشق آب سرد حل کردم و نصف لیوان شیر ریختم و...
27 بهمن 1390

شش ماهه زیبا

میکاییلم عزیزم تولده پنج  ماهگیت مبارک از این که اومدی و برکت زندگی مون شدی   ممنونم بهترین های دنیا رو از خدا برات می خوام فرشته کوچولوی خونه ما : میکاییل پنج ماهه که شیرینی خنده هات زندگیمون رو شیرین کرده پنج ماهه که برق نگات خونمون رو روشن کرده پنج ماهه که ناز چشات دلمون رو برده   همه اینهارو تو به ما دادی ممنون که هستی   ...
25 بهمن 1390

پسره مامان

  سلام عسلم سلام پسرم میکاییل بفریادم برس بابات واسم خواب دیده ، چند روز پیش با خوشحالی صدام می کنه می گه دیشب خواب دیدم دو تا بجه بعد از میکاییل آوردیم من خیلی از صبح خوشحالم . یعنی خدا وکیلی من چی باید بگم ؟ - قبل از این که تو بوجود بیای یه روز مامان اکرم زنگ زد گفت خواب دیدم یه پسر بچه رو پات نشسته - اون که زن بود و می گن خواب زن چپه به درستی تعبیر شد اگه ماله بابات تعبیر شه من چه خاکی به سرم کنم ؟؟؟؟ این مادر و پسر کمر به قتله من بستن ؛ آی مامانی کجایی ؟؟؟؟؟؟؟؟   و اما جالب ترین کاری که هفته قبل کردی این بود که داشتم جا تو عوض می کردم غلط زدی یه هو پستونکتو دیدی رو تخ...
23 بهمن 1390