میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

اولین عروسی

  سلام فرشته جونه من   شما اولین عروسی تون رو هم رفتید اما باز هم تو خواب بیست و هشتم مهر عروسی پسر عموی من بود همبازی و دوسته دوران بچگی من جونم برات بگه که روزه چهارشنبه با اینکه من شبش بیشتر از دو سه ساعت نخوابیده بودم مجبور شدم وسایل رو جمع و جور کنم تو هم که بی خوابی به سراغت اومده بود حسابی کارهای زیاده بابایی هم  شده قوز بالا قوز ساعته یک اومد که راه افتادیم البته تا ساعته سه هم یه سری از  کارهاش رو هم  انجام داد و ما دو تا تو ماشین نشستیم تا بابایی اومد منم که ناراحت که اینقدر طول کشید که به حنا بندون نمی رسیم که یهو گل بود به سبزه هم آراسته شد فهمیدم جناب آقا...
4 آبان 1390

یک ماهه زیبا

میکاییلم عزیزم تولده یک ماهگیت مبارک از این که اومدی و خونه دلم رو روشن کردی ممنونم بهترین های دنیا رو از خدا برات می خوام عاشقتم فرشته یادش بخیر یک ماهه پیش داشتم انتظار می کشیدم که زودتر ببینمت ساعت های آخر بود تو هم کوله بارتو بسته بودی که بیای بغلم یک ماه به سرعت گذشت یک ماه با کلی اتفاقه جدید کلی احساسه جدید ، حسه مادر شدن همه اینها رو تو بمن دادی  ممنون که هستی .     ...
25 مهر 1390

افتادن حلقه

  یه کف مرتب ، یه هورااااااااااااااااااااااااااااااا  بزن دست دست قشنگ روووووووووووو پسرم ، قند و عسلم حلقه اش افتاد و این استرس هم تموم شد روز شنبه بعد از ناهار راهیه تهران شدیم و به محضه رسیدن رفتیم مطب دکتر که بعد از معاینه گفت این که خشک شده و خیلی راحت کندش من که  داشتم پرواز می کردم و باورم نمی شد که به این زودی بیافته خوشحال و خندان به خونه برگشتیم ...
24 مهر 1390

مامانه ترسو

  وقتی نگاهم میکنی،قشنگیاتو دوست دارم حالته معصومه چشات،رنگ نگاتو دوست دارم وقتی صداتو میشنوم ،دلم برات پر میزنه ترسه یه روز ندیدنت،غمه بزرگه قلبمه   اینقدر تورو دوست دارم که هیچکسی کسی رو اینجوری دوست ندار ه فرشته کوچولوی من سلام امشب مامی دلش هزار تا غصه داره ، آخه فردا قراره با پای خودم برم و با دسته خودم  عشقم رو بدم دسته دکتر واسه ختنه ، راستش از وقتی بدنیا اومدی یا نه شایدم از وقتی تو دلم بودی ترسه این روز رو داشتم ،...
24 مهر 1390

روزه واقعه

دوست دارم بمیرم ، اما اون اشک هاتو نبینم سلامممممممم فرشته کوچولوی قلبه من خدا رو شکررررررررررر که اون روزه بد تموم شد ، ساعته 6.5 از خونه دراومدیم آرامشت رو که می دیدم بیشتر جیگرم خون می شد ، خیلی راحت تا مطب دکتر رسیدیم رفتیم تو ، که بیدار شدی و شیر می خواستی منم رفتم تو یه اتاق تاریک نشستم که بهت شیر بدم جای خوبی برای خلوت کردن بود اشک ها هم به کمکم اومدن که بابایی مثله خروسه بی محل مامانم رو آورد اونجا انگاری فهمیده بود که من دوست دارم تنها باشم ، مامانم یه کم نشست فهمید که من چه حالی دارم گفت ای بابا پسر همین یه کارش سخته اما دختر داشتن کلی دلشوره داره از عروسیش بگیر تا زایمان و هزار تا سختی که باید بکشه اولش با خو...
23 مهر 1390

پسره سه هفته ایی من

چقدر خوبه که تو هستی چقدر خوبه تو رو دارم چقدر خوبه که از چشمات می تونم شعر بردارم   عشقه کوچولوی من میکاییل اول از همه روزت مبارک کودک من آخه امروز روزه جهانیه کودکه .  امروز از اون روزایی که باز من نمی تونم یه دقیقه زمین بذارمت و من مجبورم بذارمت تو بغلم و در حالی که تو شیر می خوری من یه دستی بیام تایپ کنم راستش همیچین روزایی من بدجوری کلافه می شم نه بخاطره بی قراری های تو ، بخاطره این که فکر می کنم من بدجور ناشی ام و شاید جاییت درد می کنه نکنه سرما خوردی یا اینکه من نمی تونم آرومت کنم ؟؟؟ در همچین مواقعی من حتی یادم موهام رو هم شونه کنم ؟؟؟؟ تا الان که مامان اش...
16 مهر 1390

خیلی آقایی

من عاشق تر از پیشم  دارم عاشق ترم می شم    سلام فرشته کوچولوی من جمعه 8 مهر بساطی داشتیم با شما تا یه کم شیر می خوردی بیدار می خوابیدی تا میذاشتمت زمین سریع چشماتو باز می کردی و اینور و اونورو نگاه می کردی غروب که شده بود من کلافه شده بودم از بی خوابی و حال و روز خوبی نداشتم تصمیم گرقتم برم یه دوش آب گرم بگیرم که وقتی از حموم در اومدم چشمت روزه بد نبینه یه لرزی گرفتم که تا حالا اینجوری نشده بودم الکی هم گریه گرفته بود و اشکام می اومد با یه لباسه کاموایی رفتم کنار شوفاژ دراز شدم مامان اشرف هم اومد دوتا پتو گلبافته ضخیم هم روم انداخت اما باز من می لرزیدم کیسه آب جوش آورد اما من انگار تو سیبری بو...
10 مهر 1390

خاطراته درهم

سلام قند وعسلم وقتی تو بغلم داری می خوابی خوشحالم که می تونم منم یکمی بخوابم اما وقتی خوابیدی دلم می خواد همش نگات کنم و حیفم میاد که بخوابم ، اینقدر قشنگ می خوابی که یک لحظه هم رو فرشته بودنت کسی شک نمی کنه هر کی تو خواب می بیندت می گه اسمش برازندشه واقعان مثله فرشته هاس ، عاشقه خنده هاتم که وقتی خوابی نحویلم می دی تو هم می دونی دله مامی برات غش میره بیشتر براش دلبری می کنی   خدا رو شکر روزهای سخته اولیه بعد از زایمان سپری شد و داره همه چیز به روال عادی خودش بر می گرده اولین چیزی که شبه بعد از زایمان برام جالب بود این بود که می تونستم روی شکم بخوابم اینقدر برام لذت بخش بود که نگووووووووووو !!!! و اینکه من ر...
4 مهر 1390