خیلی آقایی
من عاشق تر از پیشم
دارم عاشق ترم می شم
سلام فرشته کوچولوی من
جمعه 8 مهر بساطی داشتیم با شما تا یه کم شیر می خوردی بیدار می خوابیدی تا میذاشتمت زمین سریع چشماتو باز می کردی و اینور و اونورو نگاه می کردی غروب که شده بود من کلافه شده بودم از بی خوابی و حال و روز خوبی نداشتم تصمیم گرقتم برم یه دوش آب گرم بگیرم که وقتی از حموم در اومدم چشمت روزه بد نبینه یه لرزی گرفتم که تا حالا اینجوری نشده بودم الکی هم گریه گرفته بود و اشکام می اومد با یه لباسه کاموایی رفتم کنار شوفاژ دراز شدم مامان اشرف هم اومد دوتا پتو گلبافته ضخیم هم روم انداخت اما باز من می لرزیدم کیسه آب جوش آورد اما من انگار تو سیبری بودم اینقدر لرزیدم که همه استخونهام درد گرفته بود یکی دو ساعتی گذشت لرزم خوب شد یهو نوبته تب بود حالا می سوختم و عرق می کردم ، بابا جونی اومد و دو ساعتی پاشوره ام کرد دستاش شفا بخش بود تمامه درده بدنم کم شد . تو هم با آقایی و بزرگواری فهمیدی که حاله من خوب نیست از وقتی از حموم در اومدم خوابیدی تا خود صبح ، فقط یه بار پا شدی شیر خوردی و خوابیدی ، به لطف آقایی تو و پرستاری بابایی و خوابه خوبی که کردم صبح روزه شنبه خوب خوب شدم .
واما اتفاقاته هفته قبل
بابایی دنباله گرفتنه پاسپورت برای شماست اداره گذر نامه گفته بود باید ازش عکس بگیرید اونم با چشمای باز
من نمی دونم بچه پونزده روزه دیگه عکسش چیه ؟؟؟ با بابایی بردمت عکاسی اما یه خوابه عمیقی بودی که هر چی ماساژت می دادیم بیدار نمی شدی خلاصه اینقدر بهت شیر دادم و باهات حرف زدم که بیدار شدی خوابوندیمت کفه زمین ، از نورهای عکاسی خیلی خوشت اومده بود و همش نگاشون می کردی چند تا عکس گرفتیم که بامزه شدن خیلی .
از زرافه ات هم خیلی خوشت میاد وقتی میذارمت پیشت همش نگاش می کنی و بهش می گی : Haaaaaaa
یه روز صبح هم با بابایی اومدیم بشوریمت که بابایی گفت بیا حمومش کنیم گفتم نه من می ترسم گفت کاری نداره خلاصه تا مامان اشرف خواب بود دزدکی با بابایی بردیمت حموم و با کماله افتخار مامیت از این امتحان بزرگ سربلند بیرون آمد اینم عکسه بعد از حموم :
ضمنان در سیزده روزگیت مامان اشرف داشت عوضت می کرد که صدام کرد بیا نافش افتاده خدا رو شکر که این موضوع هم تموم شد گیره اش رو هم نگه داشتم برای یادگاری .
اینقدر کارهات، حرکاتت ، نگاهت و خوابیدنت قشنگ و شیرینه که حیفم میاد روزها اینقدر سریع می گذره میدونم دلم برای این روزها حسابی تنگ می شه واسه همین تا می تونم نگات میکنم وقتی می خوای شیر بخوری اینقدر هول می زنی و دهنت رو مثل ماهی باز میکنی و کله تو تند تند عقب جلو میکنی وقتی که سینه مو پیذا کنی محکم میگیری به دهنت و با قدرت میک میزنی واقعان بزرگترین لذت زندگیم دیدن این صحنه است .
عاشقتم فرشته کوچولوی خونه مون ، میکاییل