میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

خاطراته درهم

1390/7/4 7:49
نویسنده : ملی
789 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قند وعسلم

وقتی تو بغلم داری می خوابی خوشحالم که می تونم منم یکمی بخوابم اما وقتی خوابیدی دلم می خواد همش نگات کنم و حیفم میاد که بخوابم ، اینقدر قشنگ می خوابی که یک لحظه هم رو فرشته بودنت کسی شک نمی کنه هر کی تو خواب می بیندت می گه اسمش برازندشه واقعان مثله فرشته هاس ، عاشقه خنده هاتم که وقتی خوابی نحویلم می دی تو هم می دونی دله مامی برات غش میره بیشتر براش دلبری می کنی

EmoticonEmoticonEmoticonEmoticon

 

خدا رو شکر روزهای سخته اولیه بعد از زایمان سپری شد و داره همه چیز به روال عادی خودش بر می گرده اولین چیزی که شبه بعد از زایمان برام جالب بود این بود که می تونستم روی شکم بخوابم اینقدر برام لذت بخش بود که نگووووووووووو !!!! و اینکه من راحت می تونم دو لا بشم و هر چیزی که می افته رو خودم بردارم

EmoticonEmoticonEmoticonEmoticon

 

مامی شما تو مدته حاملگیش حسابی بد عادت شده بود و به بهانه پیاده روی صبح و عصر واسه خودش بیرون بود و ددری شده بود خفن ، اما بعد از زایمان که مجبور بودم همش خونه باشم اونم غروبها که منو همین طوری دیوونه می کنه چه برسه به اینکه دور و برت شلوغ باشه و شب نخوابی هم داشته باشی .

EmoticonEmoticonEmoticonEmoticon

و باز هم خدا رو شکر که فرشته من اصلان زردی نداشت همیشه چقدر از این موضوع می ترسیدم که ختمه بخیر شد .

EmoticonEmoticonEmoticonEmoticon

و اینکه از عوض کردنت پوشکت خیلی بدت میاد ( البته الان خیلی بهتر شدی ) اینقدر گریه می کنی که کبود می شی منم باعرض پوزش چون طاقته گریه هاتو ندارم از پستونک کمک گرفتم برای همچین مواردی ، و تا تموم می شه و آروم می شی بلافاصله می بینم که صداش میاد که باید عوض بشی .

EmoticonEmoticonEmoticonEmoticon

روزه جمعه هم مهمونی مون بخوبی برگذار شد صبح اول مامان اشرف حمومت کرد بعد با خاله جونی ها از خونه در اومذیم تا به موقع برای ناهار برسیم خیلی بهتر از اون چیزی بود که فکرشو می کردیم کلی هم پول هدیه گرفتی که من برای خودت پس اندازش می کنم فدات بشم

چند تا عکس از مهمونی برات میذازم اما زیاد عکسهای خوبی ننداختیم اصلان بابایی یادش نبوده که عکسه سه نفره بگریم یا با کماله شرمندگی از شما عکسه تکی بگیریم .

ما بهمراه دختر خاله ستاره پسر خاله علیرضا شوهره خاله الهام ، مامان اکرم و بابا قاسم

ما بهمراهه مامان اکرم و عمه معصوم عمه بابایی

ما دو تا تو بغله همدیگه

امروز که یازده روزه هستی بردمت دکتر چونکه هنوز نافت نیفتاده ، دکتر گفت که نزدیکه بیفته دویست گرم هم وزن اضافه کردی و اینکه تا دکتر اومد پاهاتو ببینه که یکمی سوخته بود سریع تمامه تختشو کثیف کردی و من کلی خجالت کشیدم بابایی هم امروز 4 مهر برات شناسنامه گرفت هورااااااااااااااا پسرم شناسنامه دار شده .

EmoticonEmoticonEmoticonEmoticon

در آخر :

از تمامه دوستای عزیزم که با پیام های قشنگ شون خوشحالم کردن ممنونم

و ممنونم از خاله شیرین بهترین دوستم که از آمریکا لحظه به لحظه از موقعی که دردهای من شروع شد منو همراهی می کرد و مامانه گلش رو کلی تو زحمت انداخت این کیک هم هدیه مامانه خاله شیرینه

ممنونم مامانه خاله شیرین و خاله شیرین

کیک

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان هامان
5 مهر 90 8:37
پایداری شادیهاتون رو آرزومندم

ممنونم
مامان گیسو
6 مهر 90 2:08
سلامممممممممم
گلمممممممم

الهی من قربونشششششششش برمممممم
ان شاا... همیشه شاد باشین

آقا دانیال یه دنیاااااااااااااا تبریککککککککککک
هوای ملی جونمو داشته باش بیشتر از هر وقت دیگه ای وجود شما لازمه

ممنونم خاله جونی یه عالمه
مرسی که توصیه های لازم را همیشه به آقا دانیال گوشزدمی کنی می دونی که همیشه آقایون ............

سمانه
7 مهر 90 1:59
ســـــ لام خوبیـــــــــد؟ وبلاگ قشنگــی دارید خدا کوچولوی نازتونو حفظ کنه

پسرکوچولوی منم وبلاگـــی داره
خوشحال میشم اگه به وبلاگش سر بزنید
اگه دوست دارید وبلاگ پسر منو با نام محمدباقر کوچولو لینک کنید و بهم خبر بدید تا وبلاگ شما را هم لینک کنم منتظرتونممممممم خدانگهدار[گل]

با کماله میل حتمان لینک می کنم
مامان ماهان
7 مهر 90 14:18
گر دلت ياد كسي كرد و فروريخت
بياد آر: كه من نيز بياد تو چنينم....

هوررررررررررررررررررررررا ببین ملی جونم چقدر ناززززززززززز شده
الهی همیشه شاد باشین [
مرسی دوست جوون
محيا كوچولو
8 مهر 90 9:18
سلام خاله
به سلامتي و مباركي بالاخره اين ملي كوچولو اومد.
قدمش براي ماماني و بابايي ش مبارك باشه


مرسی عزیزم
مامان محمدرضا
8 مهر 90 13:47
سلام خانمی
خوبی ؟ گل پسر ما در چه حاله
مواظب خودتون باشید


مرسی خاله جونم ما خوبیم ممنونیم
سعیده مامان آرتین
8 مهر 90 18:29
عزیزم بهت خیلی خیلی تبریک می گم. ببخشید دیر اومدم چند روزی بود اینترنت نداشتم. جالب اینکه این چند روزه همش تو فکرت بودم. با خودم می گفتم نمی دونم میکائیل به دنیا اومده یا نه و الان که وبلاگتون رو دیدم. از جا پریدم. خیلی خوشحال شدم. قدمش مبارک باشه و براتون شادی بیاره


ههههه ممنونم دوست جونم دوسته آرتین جونم هم اومد
مامان محمدجان
9 مهر 90 11:26
سلامممممم عزیزمممممم وای که چقدر پست عقبمممممممممممممبارکه عزیزم به سلامتی میکاییل جونم خوفهههههه باید بگم که یه هفته ای نتمون مشکل داشت 10 روزی هم مسافرت بودیم سرجمع این شد که من نتونم میکاییل خوشگلم رو ببینمسرفرصت میام و همه ی پست را میخونم


باشه من منتظرم
آسمونی ها
9 مهر 90 13:34
سلام
قدمش مبارک باشه.


ممنونم
مامان پارسا جون
9 مهر 90 18:00
سلام ملی جون خوبی؟
گل پسر ما خوبه؟
خاطراتت خیلی قشنگ بود
خیلی با احساس نوشتی
کیف کردم
پس عکس جدید گل پسری کو؟
زود باش منتظریم ها


چشم حتمان می ذارم
مهتاب
10 مهر 90 0:43
سلام
پسرت خيلي نازه ، بهت تبريك ميگم
آرزو ميكنم هميشه اينقدر خوشحال و با انر‍ژي باشي


مرسی عزیزم