دکتر ؛ دکترررررررررررررررررررررر
دنیا اگه خوب اگه بد با تو برام دیدنیه
باغه گلای اطلسی با تو برام چیدینیه
سلام عشقه کوچولوی من که الان تو بغلم خوابیدی و داری لبخند می زنی
لالایی لالایی لا لا لا بخواب که می خوام تو چشات ستاره هامو بشمارم
لالایی لالایی لا لالا پیشم بمون که تا ابد دنیا رو با تو دوست دارم
عجیب وقتی خوابی دلم برات تنگ می شه و دوست دارم همش بشینم نگات کنم حتی پلک هم نزنم که لحظه ایی تصویرت از جلوی چشمام نره .
پسر کوچولوی من :
من و بابایی این دفعه یه پوشکه دیگه برات خریدیم که به پوسته لطیفت نساخته و پاهات سوخته تا حالا بابایی سه تا کرمه مختلف گرفته که هیچ کدوم تاثیری نداشته کرم mustela خودمون که بیشتر از همه باهات سازگاره داره تموم می شه و متاسفانه اینجا پیدا نکردیم کلی جاتو باز می ذارم زود به زود عوضت می کنم اما هنوز هیچی !!!!!!!!! اون پوشکه لعنتی که 74 تاییه که فقط 4 تاش مصرف شد درسته انداختمش دور
چند روز پیش می خواستیم بریم خرید بارون اومده بود و هوا خنک شده بود یه کم و من هم می دونستم کی بی مال خیلی کولر های قوی داره من یه لباسه آستین بلند تنت کردم شب که داشتیم بر می گشتیم خوابت برد منم لباس هاتو عوض نکردم که بیدار نشی روزه بعد هم دیدم تو خونه هم پنکه و هم کولر روشنه منم که دیدم عصر می خوایم بریم خونه دکتر علی به مناسبت مهمونیه عید غدیر (که البته از ترسه عربهایی که سنی هم هستن مناسبته مهمونی رو به دنیا اومدنه پسرش اعلام کرده بود ) دیگه لباس رو عوض نکردم اون روز عجیب گریه می کردی جوری که همه بدنت تکون می خورد دایم بغلت کرده بودم دیگه آخراش خودم هم باهات گریه می کردم فکر می کردم داری درد می کشی و من نمی فهمم کجاته ؟
بابایی می گفت : گرمشه ، من می گفتم: نه ماله اون پوشکه که خریدی پاهاش می سوزه . خلاصه غروب من که قید مهمونی رو زدم بخاطره حاله تو ؛ در حالیکه گریه می کردی لباستو در اوردم و یه نازک پوشوندم تنت ؛ با کماله تعجب دیدم آروم شدی و وایسادی با بابایی حرف زدن و خندیدن من که شاخ در اوردم یعنی اون گریه های وحشتناک بخاطره لباست بوده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
منم دیگه جلوی بابایی صداشو در نیوردم که همون چیزیه که تو می گفتی .
( همون لباسهایی که پسرمو اذیت کرد )
خلاصه توی مهمونی هم بیشتر شو خوابیدی منم از ترسه این که بچه های کوچیک سراغت نیان و انگولکت نکن تو اتاقی که خواب بودی نشستم پییشت .
همه هم داشتن تمرین سروده ( ای ایران ای مرز پر گوهر ) رو می کردن بخاطره این هفته که اینترنشنال دی هست و ایرانی ها هم می خوان تو اون مراسم چیزی داشته باشن .
دکتر علی هم خیلی دوستت داره و جیغله صدات میکنه و عاشقه اینه که بغلت کنه طفلی خانومه دکتر علی ایرانه و پسرش دو هفته از تو بزرگتره .
نمی دونم بخاطر چی ما ایرانی ها اینقدر مدرک گرا شدیم
به دو دلیل می گم :
کار و خونه ؛ زندگی راحت ؛ زن و بچه رو فنا می کنیم تا بیایم مدرک بگیریم مگه آخه آدم چند سال زندگیه مفید داره اینجا کسی هست تو سنه پنجاه سالگی با بچه دبیرستانی پا شده اومده واسه تخصص طفلک پسرش اینجا نه دوستی داره نه همزبونی مدرسه هم نمی ره خودش درساش رو توی خونه می خونه .
و چیزی که من ازش خیلی بدم میاد پیشونده دکتر دکتره که خودشون به خودشون می گن این شخصیته آدمهاست که مهمه نه مدرکشون !!! دکتر مریم ؛ دکتر دانیال، دکتر بهزاد و ....
حالا که باز روده درازی من سر باز کرده دو خاطره تو پرانتز بگم :
فامیل های پدری بابایی هم بد جور از این اخلاق ها دارن یعنی همه چیز براشون خلاصه شده توی مدرک مثلان خوده مامانه دخترشو به اسم دکتر صدا می کنه سر عقده نرگس اعلام می کرد از طرف خانوم دکتر ( با یه اطفاره خاصی این کلمه رو ادا می کرد که چشماش قلمبه می زد بیرون ) مهرنوش به خانوم دکتر نرگس یه سکه ، خلاصه بعدش به یه تازه وارد داشتن همه رو معرفی می کردن به این ترتیب : خانوم دکتر مهرنوش ؛ خانوم دکتر نرگس ، خانوم دکتر مریم و خانومه آقا دانیال !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ( ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااا)
خاطره دوم :
من یه کارشناسه آزمایشگاه هستم و قبلان توی آزمایشگاه انتقال خون کار می کردم و به خاطره روپوش سفید عادی بود خیلی ها بما می گفتن خانوم دکتر ، یه روز یه آقاهه اومد بمن گفت که خانوم دکتر اینجا خیلی شلوغه می شه کاره ما رو راه بندازید و یه سواله در مورده چگونگی انجامه آزمایشش کرد که یهو زنش اومد بهش گفت : اینا که دکتر نیستن ازشون می پرسی اینا دیپلمن و هیچی حالیشون نیست شوهره هم جواب داد می دونم دارم خرش می کنم کارمون رو راه بندازه .
یعنی ما اینقدر مرده واژه دکتر ، دکتریم .
حالا بگذریم..............
دنیای من فقط تویی من خیلی خوشحالم که تو رو دارم و از اینکه به خاطره بدنیا اومدنه تو به پینانگ نرفتم واسه ادامه تحصیل بیشتر خوشحالم تو مفهوم زندگیه منی ، لذته زندگی رو ما گم کردیم مدرک خیلی خوبه ولی نه بهر قیمتی .
دوستت دارم..........
نه !!!!!
عاشقتم میکاییلم
پاورقی : دوستای گلم حضورتون عرض کنم منظوره من از این پست این بود که تو جمع های صمیمی و دوستانه و فامیلی شغل و کار باید کنار بره و صمیمت بیاد واژه آقا ، خانوم و جون به نظره من خیلی قشنکتره .
بجونه خودم اگه حسودی کنمممممممممممممم .