میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

شمارشه معکوس

1390/5/26 14:18
نویسنده : ملی
474 بازدید
اشتراک گذاری

      سلام پسره قشنگم

هفته سی و ششم هم تموم شد و داریم با هم وارده هفته سی و هفت می شیم باورت می شه من که باورم نمی شه یعنی چیزی به اومدنت باقی نمونده و پره پرش یه ماهه دیگه اس که تو بغلمی ، اما تا نیای تو بغلم و از نزدیک نبینمت باور نمی کنم که مامان شدم   .

 

از هفته گذشته برات بگم از روزه پنجشنبه روزه بعد از عمله بابایی ، که صبح با دلشوره تمام زنگ زدم به عمو امیر که حاله بابا رو بپرسم که گفت : بابایی داره صبحانه می خوره و امروز هم مرخص می شه اینقدر خوشحال شدم که سر از پا نمی شناختم و از خوشحالی همش حرف میزدم بیچاره مامان اشرف؛  بلاخره بابایی ساعته سه اومد و خونمون رو روشن کرد و مامان اشرف هم بلافاصله که خیالش راحت شد بابا اومده رفت خونه خودشون    آخه خونه شو فروخته و کلی کار داره .

 

و اما نمیدونی تو خونمون چه برنامه ایی بود به قوله معروف میگن : کوری عصا کشه کوره دگر شد ، بساطی داشتیم من می خواستم مواظبه بابایی باشم بابایی مواظبه من ، وقتی می خواست بخوابه طی عملیاتی من می نشستم زمین آروم پاشو می گرفتم بلند میکردم که بذارم روی تخت یا هر جا می خواست بره عصا شو بهش میدادم تا بلند شه بابایی هم طفلکی تا جایی که می تونست همه کاراشو خودش می کرد که مبادا من اذیت بشم

خدا رو شکر الان خیلی خوبه شاید انگیزه ی بدنیا اومدنه تو فرشته کوچولوم باعث شد که زودتر راه بیفته و من از نتیجه عملش خیلی راضی ام و هفته دیگه برای کشیدنه بخیه هاش   میریم .

 

روزه شنبه که نوبته چک آپم بود و قراره از این به بعد هفته ایی یکبار برای چک آپ برم  ، خدا رو شکر همه چیز نرمال بود و دکتر یه سری آزمایش و نوار فلب و از این چیزا داد که آماده بشیم برای روزای آخر  

 

روزه دوشنبه خاله زهره به همراهه دو تا پسرش  محمد و مرتضی اومدن خونمون برای احوالپرسی بابایی ، که منم دم رو غنیمت شمردم و گرفتم شون به کار من که وسایله شما رو بچینیم من و بابایی روی مبل نشسته بودیم و نظر میدادیم و اونها هم کار می کردن تخت تو باز کردیم و یه کمد هم خالی کردم و وسایلتو توش گذاشتم تا وقتی که رفتیم مالزی برات یه کمد بخرم .

دیدنه وسایلت بزرگترین لذته دنیاس اینکه یه عزیزه کوچولو تو راهه که قراره بزودی بیاد و ازشون استفاده کنه دلمو میلرزونه ، امروز هم دونه به دونه لباس هاتو دارم درمیارم و می شورم    که احتیاط رو رعایت کرده باشم .

 

دوستت دارم عزیزم و بی صبرانه هم منتظره دیدنه روی ماهت هستم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان شازده کوچولو
26 مرداد 90 13:35
سلاااااااااام عزیزم
خدا رو شکر که حال همسرت خوبه
خیلی خوبه که در کنار هم هستید ، خدا رو شکر
وای که دلم ضعف رفت واسه دیدن این نی نیه وروجک ملی جونم عکس وسایل گل پسری رو بزار ببینم حالشو ببرم ، دلم آب شد
مواظب خودتون باشید


الهی قوربونت برم چشم عکس هم میذارم
مامان پارسا جون
26 مرداد 90 15:27
سلام ملی جون خوبی؟مرسی از ابراز محبتت گلم کوچولوی ماهت چطوره؟ خدارو شکر که حال شوهر مهربونت هم خوب شد. وای که چه لذتی داره چیدن وسایل نینی هیچ جوری قابل توصیف نیست. ایشاالله که تن هر دوتاتون.نه ببخشید هر سه تاتون سالم و لباتون خندون باشه عزیزم
مامان ماهان
26 مرداد 90 16:41
سلااااااااااااااااااااام ملی جون خودم خوشحالم که حال همسر خوبت بهتر شده واااااااااااای خیلی کیف میده چیدن وسایل نی نی مبارکش باشه الهی همیشه گل لبخند رو لباتون باشه
مهتاب
26 مرداد 90 19:47
سلام من خیلی وقته وبلاگه شما رو میخونم ، من نه نینی دارم نه وبلاگ ولی این شور و شوق شما آدم رو به وجد میاره، من که دلم آب میشه با این حرفا، کاش منم بتونم مثل شما این روز ها رو تجربه کنم ،براتون آرزوی روزهای بی نهایت شادی رو دارم

الهی قوربونت برم مهتاب جوون ممنونم که لطف می کنی و به ما سر می زنی ان شالله که یه روز تو هم نی نی دار می شی و هم وبلاگ دار می بوسمت دورانه عزیزم

مامان شازده کوچولو
28 مرداد 90 10:48
سلام عزییییییییییییزم
خوبی
ملی جان گل پسری دیگه داره به دنیا میاد نمیخوای اسمش رو روی وبلاگش بزاری
بچه ام واسه خودش مردی شده هنوز «نقطه»
(مثل این مامان بزرگهایی که هی توی کارا دخالت میکنن نوشتم
مواظب خودتون باشید

سلام قوربونت برم من از اینکه خودتو به من نزدیک میدونی و میای نظر میدی خیلی خوشم میاد ،
چشم حتمان

مامان شازده کوچولو
30 مرداد 90 0:44




مامان نفس طلایی
30 مرداد 90 0:52
سلام عزیزم انشاالله به سلامتی میاد کنارتون
چه مامان و بابای خوبی که کارهای هم و انجام میدن


هه هه ممنونم عزیزم
مامان سارال و صبا
30 مرداد 90 3:34
سلام..ملاحت عزیز..زحمت کشیدی به وبلاگ سا رال وصبا اومدی ونظر دادی...من هم بانظر مامان شازده کوچولو موافقم..اسم پسر گلت رو زودتر انتخاب کن


دوسته خوبم اسمش انتخاب کردم میام حتمان یه پست واسه اسمش میذارم
مامان قندعسل
30 مرداد 90 12:09
سلام عزیزم خوبی؟؟؟بابایی خوبه؟؟؟نی نیمون چه طوره؟؟؟؟
من این چند وقته خونه نبودم تا حالی ازت بگیرم ببخشبه سلامتی انگار بابایی عمل کرده؟؟خوب دیگه با همه ی سختیاش فکر عمل از سرت کم شد دیگهههههه گاهی اوقات فکر کارها از انجامشون سختره خوشحالم که به سلامتی گذشت

عزیزم خواهش می کنم ٰ ممنونم که منت گذاشتی و به ما سر زدی


مامان ماهان
1 شهریور 90 0:26
خداوندا نگهدار عزیزانی باش ، که خاطرشان هرگز از خاطرمان بیرون نمی رود .
ملی جونم خوبیییییییییییییی




سلام عزیزه دلم ممنونم به خاطره جمله های قشنگت ، به خوشی شما بله خوبم مرسییییییییییییی
رز
1 شهریور 90 12:03
خداروشکر که حال بابایی خوبه و از همه مهمتر اینکه هزار ماشاءالله شاد و سرحال هستی امیدوارم زودتر نی نی هم به جمعتون اضافه شه وسایل نی نی هم مبارک باشه بوسمت گلم مواظب خودت باش


ممنونم دوستم رسیدنه شما بخیر !!
پریسا
3 شهریور 90 9:43
سلام....اسم نی نی مبارک....انشاالله به سلامتی بدنیا بیاد عزیزم


ممنونم پریسا جووووووووووووون