نمی تونم ببینم از تو دورم
هنوز عادت به تنهایی ندارم باید هرجوریه طاقت بیارم اسیرم بین عشق و بی خیالی چه دنیای غریبی بی تو دارم میکاییلم امشب اولین شبی که مرد خونه شدی ، بابایی رفته واسه یه ورک شاپ کوالالامپور ، تا حالا اینجا تنها نبودم خونه خیلی یه جوریه ، جاش بدجور خالیه دلم تو همین چند ساعت خیلی براش تنگ شده ، کنار هم بودن بد جور وابستگی میاره واسه خودم احیا گرفتم تنهایی تو دو ساعته که خوابیدی اما من بیدارم الکی بیدارم و فکر میکنم به هر دری به گذشته به حال به آینده . چجوری من یه مدت دور ازش زندگی می کردم راستی چی کار می کردم اون روزا گاهی فقط پنج دقیقه تلفن تنها راهه ارتباطیمون بود چه بهای...